سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، انگیزه فهم است . [امام علی علیه السلام]
 
یکشنبه 91 شهریور 12 , ساعت 1:42 عصر


دوشنبه 91 شهریور 6 , ساعت 6:7 صبح


یکشنبه 91 شهریور 5 , ساعت 8:7 صبح

باسمه تعالی
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله :
إنَّ اللَّهَ یُحِبُّ إذا عَمِلَ أحدُ کُم عَمَلاً أن یُتقِنَهُ
خداوند دوست دارد که هرگاه یکی از شما کاری انجام می ‏دهد آن را استوار و درست به سامان رساند.   (کنزالعمّال ، ح 9128 )

با سلام و احترام
همه ساله در هفته دولت روز 4شهریور به عنوان روز کارمند اختصاص می یابد .انسانیت انسان در رابطه با کار به وجود می آید. انسان می تواند به وسیله کاری که انتخاب می کند خالق خود باشد.اعتلای مدیریت در نظام اداری و ارتقاء منزلت اجتماعی کارکنان دولت، اصلاح نگرش مردم نسبت به خدمات این قشر شریف و زحمتکش، ترویج فرهنگ رفتاری و خدمات شخصیتهای راستین خدمت به مردم شهیدان ماندگار رجایی و باهنر به عنوان الگوهای مناسب خدمت به جامعه، ایجاد روحیه امید و تلاش و نشاط و تشویق مردم به مشارکت در امور و نمایش توان حکومت اسلامی در اداره مطلوب جامعه از اهدف بزرگداشت این روز محسوب می شود.

روز کارمند را به همه شما همکاران ساعی و زحمتکش تبریک عرض می نمایم.


چهارشنبه 91 شهریور 1 , ساعت 12:45 عصر

جلوی آینه بودم که ناگهان یک تار موی سفید روی سرم، نظرم را بخود جلب کرد. باورم نمی شد...

لبخندی نه از سر خوشحالی بلکه از کنجکاوی و حس تجربه جدید، به لبم نشست.

به امید آنکه این مهمان ناخوانده برای خودم نباشد و از جای دیگه روی سرم نشسته باشد، به آرامی از لابلای موهایم، آنرا بدست گرفتم و کمی کشیدمش، اما این تار موی سفید مال خودم بود...

با لبی خندان و فکری درگیر رویارویی با این تجربه جدید، از آینه دور شدم ولی بی درنگ برگشتم تا دوباره براندازش کنم...

از لابلای موهایم بیرونش کشیدم و کمی دقیقتر و عمیقتر خیره اش شدم اما...

اما دیدن 2 تار موی سفید دیگر، مانند آواری روی سرم خراب شد...

لبخندم محو و حس کنجکاویم به ناامیدی بدل شد...

سفید شدن مو نشان عینی و پیام ملموس گذرانِ عمر است، علی الخصوص پایان دوران طلایی و سرنوشت ساز جوانی.

ناخودآگاه یاد داستانی از زندگانی علامه محمدتقی جعفری افتادم که آنرا با شما دوستان به اشتراک می گذارم:

علامه، طلبه ی نوجوانی بود که هوش و استعداد ایشان در درس و بحث، وی را راهی نجف کرد، به امید نشستن و کسب فیض پای درس استادِ بزرگواری به نام شیخ مرتضی.

با ورود به شهر نجف، پس از پرس و جوی بسیار خویش را به مدرسه ایشان رساند. آن عالم بزرگوار را در حال خروج از مدرسه مشاهده کرد. به خدمت ایشان رسید و خودش را معرفی کرده و افتخار کسب فیض از شیخ مرتضی را طلب کرد.

شیخ پس از نگاهی ژرف در چشمان طلبه نوجوان، فرمود: دیر آمدی، خر رفت و پالانش ماند...

محمدتقی پس از ناامیدی، از استاد نصیحتی طلب کرد...

شیخ مرتضی با صدایی محزون و اثرگذار فرمود:

تا زدستت می رسد شو کارگر              چون فتی از پای خواهی زد به سر

چند روز بعد خبر وفات شیخ مرتضی شهر را پر کرد...

* * ** خاطره مذکور توسط جناب علامه جعفری بیان شده است.


پنج شنبه 91 مرداد 26 , ساعت 12:19 عصر

                              http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_03825431250889803516.gif

                                      کم کم غروب ماه خدا دیده می شود
                                     صد حیف ازین بساط که برچیده می شود
                                     در این بهار رحمت و غفران و مغفرت
                                    خوشبخت آنکسی ست که بخشیده می شود

                                          http://www.askquran.ir/gallery/images/5405/2_03825431250889803516.gif

http://www.patugh.ir/up/2012/08/card-postal-Patugh-ir-18.jpg


چهارشنبه 91 مرداد 18 , ساعت 1:8 عصر

پیامبر اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله : «مَن أحیی لَیلَةَ القَدرِ حُوِّلَ عَنهُ العَذابُ اِلَی السِّنَةِ القابِلَة؛ هر کس شب قدر را احیا بدارد، تا سال آینده عذاب از او برداشته می‏شود». 
                                                                                                 

   سالروزشهادت :     

سرآمد دادگران ؛ پیشوای جوانمردان ؛                                                       

الگوی پهلوانان ؛ دلاور دلاوران ؛                   
 

                            پدر یتیمان و نمونه دینداران ؛           

مولای متقیان  امیرالمومنین حیدر کرار حضرت علی (ع) 
 

بر تمامی دوستداران آن حضرت تسلیت باد


چهارشنبه 91 مرداد 18 , ساعت 12:58 عصر

امید حسینی

 گریه کن دخترم، گریه کن!

گریه کن عزیزم، گریه کن!

گریه کن نوگلم، گریه کن!

گریه کن طفلکم، گریه کن!

 گریه کن دخترم مانند همه محرومین

گریه کن دخترم مانند همه مظلومین

گریه کن دخترم برای همه دردها، غصه‌ها

گریه کن دخترم برای همه دلتنگی‌ها، آرزوها

گریه کن دخترم برای همه محرومیت‌ها، مظلومیت‌ها

 گریه کن برای همه شکم‌های گرسنه، لب‌های تشنه

گریه کن برای همه دست‌های پینه بسته، پاهای تاول زده

گریه کن برای همه صورت‌های سوخته، چهره‌های گرفته

گریه کن برای همه چشم‌های خشکیده، چشمه‌های خشکیده،

گریه کن برای همه سینه‌های تفتیده، زمین‌های تفتیده

 گریه کن دخترم برای مردان مردی که سال‌ها پیش از این خانه رفتند

گریه کن دخترم برای مردان مردی که مردانه رفتند

گریه کن دخترم برای مردان مردی که مظلومانه رفتند

گریه کن دخترم برای مردان مردی که خالصانه رفتند

 گریه کن برای مادر بزرگ و پدربزرگ وقتی دلشان برای پسرشان تنگ می‌شود

گریه کن برای نوعروسی، که لباس دامادی شوهرش را نگاه می‌کند!

گریه کن برای فاطمه، دختر سه‌ماهه که سی‌سال است بابایش را صدا می‌زند!

گریه کن برای مقداد که معنی بابا را از زبان پسرش می‌فهمد!

گریه کن برای محمد که هنوز به دنیا نیامده بابایش می‌رود!

 گریه کن برای مردم آبادی که سال‌ها قیافه فرماندار را هم نمی‌دیدند

گریه کن برای مردم آبادی که سال‌ها زباله‌های شهری‌ را تحمل می‌کردند!

گریه کن برای مردم آبادی که سال‌ها به خاطر زباله شهر‌ی‌ کتک می‌خوردند!

گریه کن برای مردم آبادی که سال‌ها به خاطر زباله شهری‌ زندانی ‌می‌شدند!

 گریه کن برای مردم آبادان و خرمشهر که سالی دو ماه شهرشان آباد است!

گریه کن برای مردم هویزه که همان دو ماه هم شهرشان آباد نیست

گریه کن برای مردم سوسنگرد که سال‌هاست شهرشان آباد نیست

گریه کن برای مردم خوزستان که همه‌‌چیز دارند و هیچ‌چیز ندارند!

 گریه کن برای این آقای رییس که نگران آزادی مردم است

گریه کن برای آن آقای رییس که نگران دینداری مردم است

گریه کن برای این خانم رییس که نگران حقوق زنان کشور است

گریه کن برای آن خانم رییس که نگران حقوق زنان دنیا است!

 گریه کن برای آقای رییس این قوه که نگران امنیت اقتصادی سرمایه‌داران است

گریه کن برای آقای رییس آن قوه که نگران امنیت جانی سرمایه‌داران است

گریه کن برای آقای رییس این مجمع که نگران سرمایه سرمایه‌داران است

گریه کن برای آقای رییس آن مجمع که نگران خود سرمایه‌داران است

 گریه کن برای مظلومیت مولا که از دیدن کودکی یتیم گریه می‌کند

گریه کن برای مظلومیت مولا، که از ستم بر زنی یهودی گریه می‌کند

گریه کن برای مظلومیت مولا که از دیدن زنان بی‌شوهر گریه می‌کند

گریه کن برای مظلومیت مولا که از دیدن فرماندار بی‌غیرت گریه می‌کند

گریه کن برای مظلومیت مولا که از دیدن سفره‌های رنگین گریه می‌کند

 گریه کن برای فرزند مولا که یارانش همه طلبکار می‌شوند

گریه کن برای فرزند مولا که یارانش همه خیانتکار می‌شوند

گریه کن برای فرزند مولا که یارانش همه محافظه‌کار می‌شوند

گریه کن برای فرزند مولا که یارانش همه سیاسی‌کار می‌شوند!

 گریه کن برای آن آقا که می‌گفت هرچه داریم از پابرهنه‌گان داریم

گریه کن برای آن آقا که می‌گفت هرچه داریم از این کوخ‌نشینان داریم

گریه کن برای آن آقا که می‌گفت هرچه داریم از این محرومین داریم

گریه کن برای آن آقا که می‌گفت هرچه داریم از این مستضعفین داریم

 گریه کن برای رجایی که می‌گفت من خادم مردم هستم

گریه کن برای رجایی که می‌گفت من نوکر مردم هستم

گریه کن برای رجایی که می‌گفت من خادم همه مردم ایران هستم

گریه کن برای رجایی که می‌گفت من نوکر همه مردم ایران هستم

 گریه کن دخترم گریه کن

گریه کن دخترم که این قلب‌ها اشک‌هایت را نمی‌بینند

گریه کن دخترم که این قلب‌ها گریه‌ات را نمی‌فهمند

گریه کن دخترم که این قلب‌ها از لقمه‌های حرام سنگین شده‌اند

گریه کن دخترم و از اینکه می‌بینی دیگران به گریه‌ات می‌خندند، تعجب نکن!


چهارشنبه 91 مرداد 11 , ساعت 6:41 صبح

سلام به وبلاگ کرچمبو شمالی سری بزنید


دوشنبه 91 مرداد 9 , ساعت 11:23 عصر

عکسی که می بینید ، در اردیبهشت ماه سال 1373 ، توسط «احسان رجبی» به ثبت رسیده است. محل عکس برداری ، ارتفاع 112 ، واقع در شمال منطقه ی عملیاتی «فکه» استhttp://www.pic1.iran-forum.ir/images/up8/92074188360200479155.jpg



لیست کل یادداشت های این وبلاگ