نامه 1
- نامه به مردم کوفه به هنگام حرکت از مدینه به طرف بصره، در سال 36 هجری این نامه را امام حسن علیه السّلام و عمّار یاسر به کوفه بردند -
افشای سران ناکثین
از بنده خدا، علی امیر مؤمنان، به مردم کوفه، که در میان انصار پایه ای ارزشمند، و در عرب مقامی والا دارند، پس از ستایش پروردگار همانا شما را از کار عثمان چنان آگاهی دهم که شنیدن آن چونان دیدن باشد، مردم بر عثمان عیب گرفتند، و من تنها کسی از مهاجران بودم که او را به جلب رضایت مردم واداشته، و کمتر به سرزنش او زبان گشودم.
امّا طلحه و زبیر، آسانترین کارشان آن بود که بر او یورش برند، و او را برنجانند، و ناتوانش سازند.عایشه نیز ناگهان بر او خشم گرفت، عدّه ای به تنگ آمده او را کشتند، آنگاه مردم بدون اکراه و اجبار، با من بیعت کردند.آگاه باشید مدینه مردم را یک پارچه بیرون راند و مردم نیز برای سرکوبی آشوب از او فاصله گرفتند. دیگر حوادث آشوب به جوش آمد و فتنه ها بر پایه های خود ایستاد. پس به سوی فرمانده خود بشتابید، و در جهاد با دشمن بر یکدیگر پیشی گیرید، به خواست خدای عزیز و بزرگ.
نامه 2
- نامه به مردم کوفه پس از پیروزی بر شورشیان بصره در ماه رجب سال 36 هجری که کوفیان نقش تعیین کننده داشتند -
تشکّر از مجاهدان از جنگ بر گشته
خداوند شما مردم کوفه را از سوی اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پاداش نیکو دهد، بهترین پاداشی که به بندگان فرمانبردار، و سپاسگزاران نعمتش عطا می فرماید، زیرا شما دعوت ما را شنیدید و اطاعت کردید، به جنگ فرا خوانده شدید و بسیج گشتید.
نامه 3
- به امام خبر دادند که شریح بن الحارث، قاضی امام خانه ای به 80 دینار خرید، او را حضار کرده فرمود -
1 برخورد قاطعانه با خیانت کارگزاران
به من خبر دادند که خانه ای با هشتاد دینار خریده ای، و سندی برای آن نوشته ای، و گواهانی آن را امضا کرده اند.
- شریح گفت: آری ای امیر مؤمنان، امام علیه السّلام نگاه خشم آلودی به او کرد و فرمود ای شریح به زودی کسی به سراغت میآید که به نوشته ات نگاه نمی کند، و از گواهانت نمی پرسد، تا تو را از آن خانه بیرون کرده و تنها به قبر بسپارد. ای شریح اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشی، که آنگاه خانه دنیا و آخرت را از دست داده ای. اما اگر هنگام خرید خانه، نزد من آمده بودی، برای تو سندی مینوشتم که دیگر برای خرید آن به درهمی یا بیشتر، رغبت نمی کردی، آن سند را چنین می نوشتم:
2 هشدار از بی اعتنایی دنیای حرام
این خانه ای است که بندهای خوار آن را از مردهای آماده کوچ خریده، خانهای از سرای غرور، که در محلّه نابود شوندگان، و کوچه هلاک شدگان قرار دارد، این خانه به چهار جهت منتهی می گردد: یک سوی آن به آفتها و بلاها، سوی دوّم آن به مصیبتها، و سوی سوم به هوا و هوسهای سست کننده، و سوی چهارم آن به شیطان گمراه کننده ختم می شود، و در خانه به روی شیطان گشوده است. این خانه را فریب خورده آزمند، از کسی که خود به زودی از جهان رخت برمی بندد، به مبلغی که او را از عزّت و قناعت خارج و به خواری و دنیا پرستی کشانده، خریداری کرده است. هر گونه نقصی در این معامله باشد، بر عهده پروردگاری است که اجساد پادشاهان را پوسانده، و جان جبّاران را گرفته، و سلطنت فرعونها چون «کسری» و «قیصر» و «تبّع» و «حمیر» را نابود کرده است.
3 عبرت از گذشتگان
آنان که مال فراوان گرد آورده بر آن افزودند، و آنان که قصرها ساخته، و محکم کاری کردند، طلا کاری کرده، و زینت دادند، فراوان اندوختند، و نگهداری کردند، و به گمان خود برای فرزندان خود باقی گذاشتند همگی آنان به پای حسابرسی الهی، و جایگاه پاداش و کیفر رانده می شوند، آنگاه که فرمان داوری و قضاوت نهایی صادر شود «پس تبهکاران زیان خواهند دید».به این واقعیّتها عقل گواهی میدهد هر گاه که از اسارت هوای نفس نجات یافته، و از دنیا پرستی به سلامت بگذرد.
نامه 4
- نامه به یکی از فرماندهان نظامی در سال 36 هجری، برخی نوشتند به عثمان بن حنیف فرماندار بصره نوشته شد -
روش گزینش نیروهای عمل کننده
اگر دشمنان اسلام به سایه اطاعت باز گردند پس همان است که دوست داریم، و اگر کارشان به جدایی و نافرمانی کشید با کمک فرمانبرداران با مخالفان نبرد کن، و از آنان که فرمان می برند برای سرکوب آنها که از یاری تو سرباز می زنند مدد گیر، زیرا آن کس که از جنگ کراهت دارد بهتر است که شرکت نداشته باشد، و شرکت نکردنش از یاری دادن اجباری بهتر است.
نامه 5
- نامه به اشعث ابن قیس فرماندار آذربایجان، این نامه پس از جنگ جمل در شعبان سال 36 هجری در شهر کوفه نوشته شد -
هشدار از استفاده ناروای بیت المال
همانا پست فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نبوده، بلکه امانتی در گردن تو است، باید از فرمانده و امام خود اطاعت کنی، تو حق نداری نسبت به رعیّت استبداد ورزی، و بدون دستور به کار مهمّی اقدام نمایی، در دست تو اموالی از ثروتهای خدای بزرگ و عزیز است، و تو خزانه دار آنی تا به من بسپاری، امیدوارم برای تو بدترین زمامدار نباشم، با درود.
نامه 6
- نامه امام علیه السّلام به معاویه که پس از جنگ جمل در سال 36 هجری، توسّط جریر بن عبد اللّه فرستاده شد -
علل مشروعیّت حکومت امام علیه السّلام
همانا کسانی با من بیعت کرده اند که با ابا بکر و عمر و عثمان، با همان شرایط بیعت کردند، پس آن که در بیعت حضور داشت نمی تواند خلیفه ای دیگر انتخاب کند، و آن کس که غایب بود نمی تواند بیعت مردم را نپذیرد. همانا شورای مسلمین از آن مهاجرین و انصار است، پس اگر بر امامت کسی گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودی خدا هم در آن است، حال اگر کسی کار آنان را نکوهش کند یا بدعتی پدید آورد، او را به جایگاه بیعت قانونی باز می گردانند، اگر سرباز زد با او پیکار می کنند، زیرا که به راه مسلمانان در نیامده، خدا هم او را در گمراهی اش رها می کند، به جانم سوگند ای معاویه اگر دور از هوای نفس، به دیده عقل بنگری، خواهی دید که من نسبت به خون عثمان پاکترین افرادم، و میدانی که من از آن ماجرا دور بوده ام، جز اینکه از راه خیانت مرا متّهم کنی، و حق آشکاری را بپوشانی.با درود.
نامه 7
- یکی از پاسخهای امام در اواخر جنگ صفّین در سال 38 هجری به نامه معاویه است - نامه ای دیگر به معاویه
افشای چهره نفاق معاویه و مشروعیّت بیعت
پس از نام خدا و درود نامه پند آمیز تو به دستم رسید که دارای جملات به هم پیوسته، و زینت داده شده بود که با گمراهی خود آن را آراسته، و با بد اندیشی خاص خود آن را امضاء کرده بودی، نامه مردی که نه خود آگاهی لازم دارد تا رهنمودش باشد، و نه رهبری دارد که هدایتش کند، تنها دعوت هوسهای خویش را پاسخ گفته، و گمراهی عنان او را گرفته و او اطاعت می کند، که سخن بی ربط می گوید و در گمراهی سرگردان است. - از همین نامه است - همانا بیعت برای امام یک بار بیش نیست، و تجدید نظر در آن میسّر نخواهد بود، و کسی اختیار از سر گرفتن آن را ندارد آن کس که از این بیعت عمومی سر باز زند، طعنه زن، و عیب جو خوانده می شود، و آن کس که نسبت به آن دو دل باشد منافق است.
نامه 8
- نامه به جریر بن عبد الله بجلی، فرستاده امام به سوی معاویه در سال 36 هجری -
وادار ساختن معاویه به بیعت
پس از نام خدا و درود هنگامی که نامه ام به دستت رسید، معاویه را به یکسره کردن کار وادار کن، و با او برخوردی قاطع داشته باش.سپس او را آزاد بگذار:در پذیرفتن جنگی که مردم را از خانه ها بیرون می ریزد، یا تسلیم شدنی خوار کننده، پس اگر جنگ را برگزید، امان نامه او را بر زمین کوب، و اگر صلح خواست از او بیعت بگیر، با درود.
نامه 9
- نامه به معاویه در سال 36 هجری که شخصی به نام ابو مسلم آن را برد -
1 افشای دشمنیهای قریش و استقامت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم
خویشاوندان ما از قریش می خواستند پیامبرمان صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را بکشند، و ریشه ما را در آورند و در این راه اندیشه ها از سرگذراندند، و هر چه خواستند نسبت به ما انجام دادند، و زندگی خوش را از ما سلب کردند، و با ترس و وحشت به هم آمیختند، و ما را به پیمودن کوههای صعب العبور مجبور کردند، و برای ما آتش جنگ افروختند، امّا خدا خواست که ما پاسدار دین او باشیم، و شر آنان را از حریم دین باز داریم. مؤمن ما در این راه خواستار پاداش بود، و کافر ما از خویشاوندان خود دفاع کرد، دیگر افراد قریش که ایمان می آوردند و از تبار ما نبودند، هر گاه آتش جنگ زبانه می کشید، و دشمنان هجوم می آوردند یا به وسیله هم پیمانهایشان و یا با نیروی قوم و قبیله شان حمایت می شدند در امان بودند. پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اهل بیت خود را پیش می فرستاد تا به وسیله آنها، اصحابش را از سوزش شمشیرها و نیزه ها حفظ فرماید، چنانکه عبیدة بن حارث در جنگ بدر، و حمزه در احد، و جعفر در موته، شهید شدند. کسانی هم بودند که اگر می خواستم نامشان را می آوردم، آنان دوست داشتند چون شهیدان اسلام، شهید گردند، امّا مقدّر چنین بود که زنده بمانند، و مرگشان به تأخیر افتاد. شگفتا از روزگار که مرا همسنگ کسی قرار داده که چون من پیش قدم نبوده، و مانند من سابقه در اسلام و هجرت نداشته است، کسی را سراغ ندارم چنین ادّعایی کند، مگر ادّعا کننده ای که نه من او را می شناسم و نه فکر می کنم خدا، او را بشناسد در هر حال خدا را سپاسگزارم.
2 افشای ادّعای دروغین معاویه در خونخواهی عثمان
اینکه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو بسپارم، پیرامون آن فکر کردم و دیدم که توان سپردن آنها را به تو یا غیر تو ندارم. سوگند به جان خودم اگر دست از گمراهی و تفرقه بر نداری، به زودی آنها را خواهی یافت که تو را می طلبند، بی آن که تو را فرصت دهند تا در خشکی و دریا و کوه و صحرا، زحمت پیدا کردنشان را بر خود هموار کنی. و اگر در جستجوی آنان بر آیی بدان که شادمان نخواهی شد، و ملاقات با آنان تو را خوشحال نخواهد کرد، و درود بر اهل آن.