تعلیم و تربیت یک ساخت اعتباری است. ساخت است، از این جهت که دارای اجزایی است که کل واحدی را میسازند؛ پویاست از آن جهت که رابطة بین اجزا پیوسته در حال تغییر و دگرگونی است؛ متحول است از این بابت که به سوی اهدافی در حال حرکت است.
اصل در معنای قراردادی و اعتباری آن با مبانی و اهداف، ارتباطی تنگاتنگ پیدا میکند. ما از یک طرف با مبانی که جنبة واقعی و حقیقی دارند مواجه هستیم و از سوی دیگر با اهداف که ممکن است جنبة اعتباری و قراردادی داشته باشند. در ساختهای متحولی چون تعلیم و تربیت، ما با اهداف قراردادی رو به رو هستیم. وقتی میخواهیم از مبانی به سوی اهداف حرکت کنیم، با اصول به معنای بایدها و نبایدها مواجه خواهیم شد.
اولین معنای اصل در قالب بایدها و نبایدها بر این اندیشه استوار است .صرفاً با تکیه بر مبانی نمیتوان چنین بایدها و نبایدهایی را وضع کرد. مبانی، شرط لازم برای وضعها بایدها و نبایدها هستند، لکن شرط کافی برای آن به شمار نمیآیند. در وضع بایدها و نبایدها، باید بر مبانی تکیه کرد، لکن به شرطها و شروطها، اصل عبارت است از بایدها و نبایدهایی به مثابة راهنمای عمل برای رسیدن از مبانی به سوی اهداف، با توجه به جمیع جهات ممکن در یک ساخت متحول و اعتباری.
هرچند نمیتوان از هر مبنایی، هر اصلی را استخراج کرد، لکن مبانی در موضع و جایگاه خود، بایدها و نبایدهایی را نیز بر عمل مربی تحمیل میکنند. و در این معنا: "اصل عبارت است از راهنمای عمل در محدودهای که مبانی آن را تعیین و تحمیل میکنند."
اصل یک: آغاز تربیت
برای اینکه بتوانیم تأثیر تربیتی بر روی فرزندان و دانشآموزان خود داشته باشیم، لازم است پیوسته به تربیت خود بیندیشیم و در این راه قدم برداریم.
این اصل به دلایل زیر لازمة تربیت است:
1-انسان بیش و پیش از آنکه از کلام دیگران تأثیر بگیرد، از عمل آنان اثر میپذیرد.
درک کلام، مستلزم شکلگیری نظام زبانی و معنایی در ذهن انسان است. تا انسان سابقة کافی و وافی از چیزی در ذهن نداشته باشد، پیام زبانی مربوط به آن چیز را به درستی درک نمیکند (آزوبل، 1966 و رکت ولزلی، 1988). در حالی که درک عمل بسیار زودتر و سادهتر انجام میپذیرد.
2-تربیت خویش، مستلزم آموزش مادامالعمر است. یادگیری مادامالعمر موجب میشود مربی و معلم، پیوسته از متربی خود جلوتر باشند و همین امر نفوذ آنان را مستدام میسازد.
معلمان و مربیان و والدینی موفقند که در یکجا راکد باقی نمیمانند و عملاً توانمندی خود را در یادگیری نشان میدهند.
3-کسانی که دست به کار تربیت میشوند، به خصوص تربیت خود، به دشواریهای تغییر خویشتن بیشتر واقف شده، اندیشهای واقعبینانه در مورد متربی خود پیدا میکنند. از اینرو افراد خود ساخته، به رغم رسیدن به کمال اخلاقی و معنوی، در مقایسه با کسانی که از تربیت خویش غافلند، دیگران را کمتر مورد سرزنش قرار میدهند و برای توصیههای اخلاقی و تربیتی خویش، راههای عملیتری پیش پای متربیان خود میگذارند. اینگونه افراد به دلیل رشد علمی و عقلی خود، دیگران را نیز بهتر میشناسند. اینگونه افراد دیگران را زودتر تحت تأثیر قرار میدهند، متواضعند و هم حسی خوبی با متربیان خود دارند. اینها همه موجب میشود متربی قلباً به سمت مربی خود سوق پیدا کند و در دل احترام عمیقی نسبت به وی احساس نماید.
اصل 2: ابعاد تربیت
در تربیت باید به رشد همه جانبه و متوازن شخصیت متربی توجه داشت. نگرش محدود در تربیت نمیتواند ما را به هدف برساند.
انسان موجودی است واحد. هرچند که به اعتباری مرکب است از جسم و جان، به رغم یگانگی وجود انسان و غیر قابل تجزیه بودنش، دارای ابعاد گوناگون است. مهمترین ابعادی که میتوان برای زندگی روانی انسان برشمرد عبارتند از:
1- بعد شناختی
2- بعد عاطفی
3- بعد حرکتی- جسمانی
4- بعد اجتماعی
5- بعد اخلاقی
6- بعد هنری
این ابعاد نهتنها یکپارچگی روانی انسان را تهدید نمیکند، بلکه مقوّم و مؤیّد آن نیز هست، هر بعد با حفظ حدود خود، متأثر از سایر ابعاد و وابسته به آنها نیز میباشد.
بعد شناختی انسان بر جنبههای ادراکی او تأکید دارد. برای پرورش جنبة شناختی کودک نهتنها باید تصورات و تصدیقاتی را به عنوان مصالح اولیة تفکر در اختیار کودک قرار دهیم، بلکه مهمتر از آن باید به نحوة پردازش دادههای شناختی نیز توجه داشته باشیم. یعنی نهتنها باید افکار را به کودک آموخت، بلکه باید روش فکر کردن را نیز به وی آموزش داد.
توجه به جنبة عاطفی انسان یعنی بعد انگیزشی و شکل دادن و پرورش انگیزههای مثبت و حذف انگیزههای منفی، از وظایف مهم تربیت است.
توجه به بعد حرکتی- جسمانی انسان در تربیت، یعنی سالم و متعادل نگه داشتن جسم و حرکات نیز از جمله وظایف تربیتی است. جسم نهتنها باید از سلامت و تعادل کافی برای امروز کودک برخوردار باشد، بلکه در مراحل مختلف عمر نیز باید از استحکام و تعادل خوبی بهرهمند باشد.
در تربیت بعد اجتماعی شخصیت باید توجه داشت که هریک از ما در هر بُرهه از زمان در یک بازی اجتماعی مشارکت داشته باشیم. تربیت اجتماعی در حقیقت آماده کردن افراد برای ورود به بازیهای قانونمند اجتماعی است.
محیط از طریق ارائة قواعد و قوانین و هنجارها، و پیگیری در انجام آن، وجدان اخلاقی را در درون فرد شکل داده، تقویت میکند. تربیت باید به پرورش این بعد از شخصیت کودک توجه داشته باشد. دیدن و درک زیباییها و نیز آفریدن زیباییها باید در تربیت مورد توجه قرار گیرد. او را باید برای ایجاد صحنهها و آثار زیبا تشویق کرد.
اصل 3: کودکی انسان
انسان در مقایسه با سایر حیوانات رشدی بسیار آرام ولی گسترده و عمیق دارد. فرزندان حیوانات، بسیار سریع به استقلال میرسند، ولی فرزند انسان بسیار کند به این درجه و مرحله میرسد. با این حال انسان میتواند در مسیر رشد و کمال خود به نقاطی برسد که هیچ موجودی نمیتواند به آن سطح دسترسی پیدا کند. در تربیت باید برای رسیدن به اهداف بلند و عالی، عزم را جزم کرد و با آرامش، لکن با استواری و استحکام به طرف آن اهداف حرکت کرد. عجله کردن برای رسیدن به اهداف، آن هم اهدافی ظاهری نهتنها به سود تربیت نیست، بلکه به آن آسیبی جدی وارد میکند.
اصل 4: تفاوتهای فردی
توجه به تفاوتهای فردی، لازمة یک تربیت متعادل و درست است. انسانها همه یکسان خلق نشدهاند و مربیان باید ضمن داشتن برنامة کلی در تربیت، به ویژگیهای منحصر به فرد هر یک از متربیان توجهی خاص داشته باشند. بنابراین لازم است:
1- مربیان به ویژگیهای اساسی و بنیادی در تربیت از قبیل هوش، انگیزش، خلاقیت و سلامت روانی توجه داشته، تفاوتهای فردی متربیان را در این زمینهها مورد عنایت قرار دهند.
2- جایگاه هر متربی را در میان همسالان خود مشخص کنند.
3- پیشرفت کودک و نوجوانی را نسبت به خود او در نظر بگیرند.
4- در طراحی برنامههای تربیتی متربی را اصل قرار دهند، نه برنامه را.
اصل 5: انگیزه و تربیت
کودک در زندگی باید با گامها و انگیزة خود حرکت کند. بازده اندک کودک را به نتیجة بالا و درخشانی که با فشار و تلاش ما به دست آمده است، نفروشیم.
اولین نکته در تقویت انگیزههای درونی کودک، مواجه کردن کودک با محرومیتهای نسبی و شناخت انگیزهها و راههای پاسخگویی به آنهاست.
شاگردی که نمرة خوبی دریافت میکند مستوجب دریافت تشویق و توجه بیشتر است و دانشآموزی که نمرة کمتری به دست میآورد، تشویق و توجه کمتری دریافت میکند و یا حداکثر اینکه تشویق و یا توجهی دریافت نمیکند، نه اینکه چوب بخورد و تنبیه شود.
از جبر پنهان و یا عوامل برانگیزاننده استفاده کنیم.
اگر به نوجوانی که با سهلانگاری وضو میگیرد، بگوییم: "به این شکل که وضو میگیری بهتر است نماز نخوانی، زیرا نماز با تمامی مقدمات و اجزایش باید درست باشد."
آنچه میتواند کودک را به طرف رشد و کمال سوق دهد، انگیزههایی است که از درون او را به سمت اهداف هدایت میکند. این انگیزهها باید شناخته شده، در جهت تحریک بیشتر کودک و نوجوان تقویت شوند. به این منظور در مورد انگیزهها لازم است بدانیم که:
1- انگیزههای اولیه و طبیعی مانند گرسنگی، تشنگی، کنجکاوی و... میتواند برانگیزانندة تعدادی از رفتارها باشند. محرومیت نسبی در این انگیزهها میتواند موجب تشدید آنها شود.
2- به کمک انگیزههای اولیه و طبیعی باید انگیزههای ثانویهای مانند تمایل به پیشرفت تحصیلی را ایجاد و تقویت نمود.
3- باید با فراهم آوردن زمینة لازم برای عمل موفقیتآمیز کودک و نوجوان انگیزههای او را تقویت کرد.
4- از طریق اجتناب از اجبار آشکار و محسوس، از تضعیف انگیزهها جلوگیری کرد.
اصل6: نسبیت در تربیت
تلاش و بازدهی که متناسب با توان کودک است باید تشوق وتقویت شود. انتظار نداشته باشیم که فرزندمان در عمل و شخصیت، کامل و بینقص باشد.
برای تعیین ملاکی برای تنبیه و تشویق رفتار از عوامل خارجی و آرمانی کمتر استفاده کنیم. مثلاً رفتار فرزندمان رابا کودک و یا نوجوان دیگری، هرچند هم سن و سال ویا کوچکتر از او باشد، مقایسه نکنیم. کودک یا نوجوان باید با خودش مقایسه شود.
تربیت بدون تشویق و تنبیه مناسب، امکانپذیر نیست. لکن باید توجه داشت که هرچیزی در مورد کودک نمیتواند مورد تشویق و یا به خصوص مورد تنبیه واقع شود. مثلاً نباید تغییراتی که خارج از اختیار و ارادة کودک و نوجوان است، زیاد مورد تشویق قرار گیرد و یا خدای ناکرده تنبیه شود. آشفتگی دورة نوجوانی چیزی نیست که به سبب آن نوجوان را تنبیه و یا سرزنش کنیم. همچنین به دلیل زیبایی چهره و یا هوش سرشار یک کودک نباید او را مورد تشویق قرار داد، بلکه آن چیزی که باید مورد تشویق قرار گیرد، "عمل" و بازده موفقیتآمیز کودک و نوجوان است. هر گام کودک و نوجوان به جلو میتواند مورد تشویق قرار گیرد و در مواردی نیزهر گام او به عقب میتواند مورد تنبیه واقع شود.
اصل 7: هیجان و تربیت
در کار تربیت، هیجانی بودن رابطة عکس با تأثیر مثبت دارد.
سه جزء "شناخت"، "انگیزه" و "حرکت" اجزای مکمل برای انجام یک کار هستند. هیجانی شدن، کنترل فرد را بر رفتارش کاهش میدهد، و از آنجا که تسلط بر خویشتن لازمة تربیت است، هیجانی شدن، این تسلط را کاهش میدهد در نتیجه حاصل تربیت بیش از پیش ضایع میشود.
مربی باید یکی از عناصری که در تربیت باید به متربی خود منتقل کند همین عنصر تسلط بر خویشتن است. مربی باید تلاش کند میزان تسلط فرد بر اعمال و امیالش را افزایش دهد.
هرچند که هیجانات بخشی از زندگی ما هستند، لکن باید مهار شوند و به شکل معقول مورد استفاده قرار گیرند. در تربیت باید گفت که نمیتوان هیجانی بود وبا هیجان عمل کرد، بلکه آرامش و سکینه لازمة تربیت است. مربی باید به آرامش و سکون خود، تربیت را امری دلنشین و امکانپذیر نشان دهد. آرامش در تربیت موجب جلب و جذب متربی است و هیجانی بودن موجب فرار او را فراهم میآورد.
اصل 8: نگرش مثبت به کودک
مربیان به طور معمول، در مواجهه با متربیان خود، آنان را مورد ارزیابی قرار میدهند. این گونه ارزیابیها بیشتر از آنکه ارزیابی واقعی دیگری باشد، منعکس کنندة ویژگیهای ماست.
یکی از علتهای مؤثر در شکلگیری خود پنداره نحوة واکنش اطرافیان فرد درمقابل اعمال و رفتارهای اوست. اطرافیان کودک یا نوجوان به کرات رفتار او را ارزش گذاری میکنند و از رفتارهای عینی وجزئی او قواعد کلی میسازند و به او منعکس میکنند. چنین کاری به تدریج خودپندارة خاصی در کودک و یا نوجوان شکل میدهد و او را به سمت یک اسناد خاص رهنمون میشود.
اگر کار غلط و ناشایستی انجام میدهند، تنها غلط بودن آن کار را به آنان گوشزد کنیم و آن را کلی نکنیم.
هریک ازما انسانها تصوری از خودمان داریم که اصطلاحاً آن را خودپنداره میگویند. خودپندارهها ممکن است مثبت یا منفی، ضعیف یا قوی باشند. کسی ممکن است تصوری مثبت از خود داشته باشد و با دید واقعبینانه خودش را ارزیابی کند. در حالی که فرد دیگری ممکن است تصویری منفی و بیکفایت از خود ارائه کند. برای یک تربیت صحیح باید به کودک یا نوجوان کمک کنیم تا خودپندارههای با کفایت مثبت و منفی او را واقعبینی ببینیم و مورد ارزیابی قرار دهیم. میتوانیم صفات مثبت او را با قید کلی به کار ببریم، ولی نباید صفات منفی او را به شکل کلی به او منعکس کنیم. اگر نمرة خوبی میگیرد ،میتوانیم به او بگوییم این نمره نشانگر هوش بالای تو و یا پشتکار زیاد توست، ولی در مورد نمرة کم درست نیست که بگوییم این نمره نشانگر کمهوشی و یا تنبلی تو میباشد.
اصل9: محبت، نیاز مستمر
انسان وقتی نیازهای اولیهاش تا حدی مرتفع میشود، نیازهای جدیدی را به میدان میآورد. از جمله اینکه انسانها از اولین سالهای زندگی میخواهند علاوه بر جای فیزیکی و آشکار، جایی نیز درقلبهای دیگران داشته باشند، یعنی نشان میدهند که طالب محبت دیگران هستند. این نیاز یک نیاز مستمر و حیاتی برای زندگی روحی و معنوی انسان است. احساس محبت نیز یک ضرورت مستمر برای حیات روحی ماست. برای تنبیه کودک نباید او را از محبت محروم کنیم، بلکه میتوانیم از روشها و ابزارهای دیگری، به خصوص "توجه" و "بیتوجهی" استفاده کنیم.
اصل 10: اندیشه، جوهر انسانیت
در مقایسه بین شیرین زبانی فرزندمان و کلامی که از روی تأمل و تفکر به زبان آورده، کلام مبتنی بر تفکر را بیشتراز شیرین زبانی او مورد توجه قرار دهیم. دراینجا صحبت بر سر غلط بودن یا درست بودن کلام نیست، بلکه صحبت بر سر اندیشیدن و سخن گفتن است، حتی اگر سخنی نادرست باشد.
برای تقویت گفتاری که بر اندیشه استوار است، باید به عمل متربی توجه و دقت بیشتری مبذول نماییم.
شرایط لازم برای فعال کردن ذهن متربی را فراهم آوریم. از جمله اینکه سؤالهای خوبی برای او مطرح کنیم. جریان تفکر او را پیگیری نماییم و او را با موقعیتهایی که برانگیزانندة اندیشه است مواجه سازیم.
عقل و اندیشة انسان، پایه و اساس انسانیت را میسازند. رشد انسان در اصل و اساس وابسته به رشد عقلی اوست. بر این اساس لازم است در تربیت فرزند تفکر عقلانی او را تقویت کنیم. این تقویت نه تنها به لحاظ فردی دارای اهمیت است، که به لحاظ اجتماعی و برقراری رابطههایی سالم و سازنده در اجتماع نیز ضروری است به این جهت لازم است سخن و عمل مبتنی براندیشه را در متربی تقویت کرده، عملاً نشان دهیم که ما تسلیم سخن حق و درست هستیم، حتی اگر عملاً بر خلاف میل و خواست ما باشد.
اصل 11: احساس کرامت
"احساس گرامت، حافظ سلامت روانی، اجتماعی و اخلاقی و پشتوانة تحرک و مسئولیتپذیری انسان است. آن را پیوسته برای متربی خود تأمین کنیم."
منِ آرمانی[1]: ما علاوه بر آن که تصوری از وضعیت کنونی خویش داریم، برای خود نحوهای از بودن را نیز ترسیم میکنیم.
منِ آرمانی هرچند که انسان را در جهت تحول و تحرک سوق میدهد، لکن در سعادت و شقاوت انسان نقشی بسیار مهم ایفا میکند. اینکه چه سمت و سویی را به شکل آرمانی برای خود در نظر بگیریم، میتواند تأثیر بسزایی در حرکتهای بعدی ما در زندگی داشته باشد. یکی از وظایف تعلیم وتربیت، ایجاد "منِ آرمانی" مناسب برای متربی است.
خود بزرگبینی، حاصل مقایسة خود با دیگران است؛ در حالی که احساس کرامت، توجه انسان به ارزش انسانی و الهی خویشتن است. کسی که دارای احساس کرامت است، برای دیگران، حتی مخالفان خود، ارزش قائل است. کسی که دارای احساس خود بزرگبینی است از خود تعریفهایی میکند که غیرواقعی است، فردی که دارای احساس کرامت نفس است واقعبینانه خود رامعرفی میکند. احساس خود بزرگبینی بر یک احساس حقارت عمیق استوار است، حال آنکه احساس کرامت، بر احساس ارزشمند درونی تکیه دارد.
امام علی (ع): میفرماید:"اَلعالِمُ مَن عرف قدرَهُ و کفی بالمرءِ جهلاً اَن لا یَعرِفَ قدره. یعنی دانشمند کسی است که ارزش خویش را بشناسد و برای مرد (انسان) همین جهل کافی است که ارزش خود را نداند.
اگر آنچه در مورد خود میشناسیم، همراه با کرامت و عزت نفس باشد ما را بیشتر به سمت کمال و ارزشهای مثبت سوق می دهد، ولی اگر خود را موجودی پست بدانیم، بیشتر به سمت آلودگیها سوق پیدا میکنیم. مهمترین مبنا برای این که خود را ارزشمند بدانیم این است که به ارزش واقعی انسان توجه داشته باشیم و انسان را با ملاکهایی چون پول و یا قضاوت دیگران، مورد ارزیابی قرارندهیم. باید در تربیت به فرزندمان بگوییم که او از آن جهت که یک انسان است و دارای کمالات انسانی است، ارزشمند است. این احساس ارزشمند میتواند او را از آسیبهای بسیاری مصون بدارد.
اصل 12: کنترلکنندههای رفتار
تشویق و تنبیه دو جزء لاینفک در تربیت هستند. در درجة اول استفاده از روشهایی است که متربی را از انجام کارهای نامطلوب، ناخشنود کند. بیتوجهی، قهر، سرزنش، محرومسازی و امثال آنها شیوههای تنبیهییی هستند که جنبة انسانی دارند.
انسان در کنار نیازهای جسمانی خود، نیازهای روانی متعددی دارد که از جملة این نیازها، نیاز به توجه است. نیاز به توجه باید به شکل مثبت و سازنده ارضا شود و ضمن آن میتوان رفتارهای کودک و نوجوان را در جهت مطلوب شکل داد.
نظر به اهمیتی که "توجه" در زندگی انسان دارد، میتوان از آن برای ایجاد رفتارهای مطلوب و از بین بردن رفتارهای نامطلوب استفاده کرد. عدم رعایت نکات ظریف تربیتی رفتارهای نادرست رادر کودک تقویت کند. وقتی کودکی به آرامی در گوشهای نشسته و مشغول انجام تکالیف خود است، مورد توجه قرار نمیگیرد، ولی به محض اینکه بلند میشود و شیطنت میکند، مورد توجه اطرافیان قرار میگیرد.
میتوانیم از "توجه کردن" به کودک یا نوجوان به عنوان پاداش و تقویت و از بیتوجهی به عنوان تنبیه یا به عبارت دقیقتر از بیتوجهی برای تقویت نکردن یک رفتار استفاده کنیم.
تقویت متناوب از تقویت مستمر مؤثرتر است. ولی توجه داشته باشیم که رفتار نادرست را باید به طور پیوسته مورد بیتوجهی قرار دهیم. لازم نیست در مورد همة رفتارها برای متربی خود توضیح دهیم که چرا به او بیتوجهی میکنیم و یا چرا به او توجه نشان میدهیم. به کمک "توجه" و کنترل به موقع آن میتوانیم رفتارهای متربی را در جهت مطلوب سوق دهیم، مشروط بر آنکه:
از توجه کردن به عنوان تقویت کننده یا پاداش استفاده کنیم.
رفتار درست و مطلوب را برای خود دقیقاً مشخص کنیم.
از توجه و بیتوجهی به شکل نظامدار استفاده کنیم.
از توجه به شکل پیوسته استفاده نکنیم بلکه به شکل سهمی از آن بهره بگیریم.
مقدار توجه و بیتوجهی باید متناسب با رفتار، تغییر پیدا کند.