سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غایت دانش، عمل نیکوست [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 95 دی 25 , ساعت 10:48 صبح

 

تعلیم و تربیت یک ساخت اعتباری است. ساخت است، از این جهت که دارای اجزایی است که کل واحدی را می‏سازند؛ پویاست از آن جهت که رابطة بین اجزا پیوسته در حال تغییر و دگرگونی است؛ متحول است از این بابت که به سوی اهدافی در حال حرکت است.

اصل در معنای قراردادی و اعتباری آن با مبانی و اهداف، ارتباطی تنگاتنگ پیدا می‏کند. ما از یک طرف با مبانی که جنبة واقعی و حقیقی دارند مواجه هستیم و از سوی دیگر با اهداف که ممکن است جنبة اعتباری و قراردادی داشته باشند. در ساخت‏های متحولی چون تعلیم و تربیت، ما با اهداف قراردادی رو به رو هستیم. وقتی می‏خواهیم از مبانی به سوی اهداف حرکت کنیم، با اصول به معنای بایدها و نبایدها مواجه خواهیم شد.

اولین معنای اصل در قالب بایدها و نبایدها بر این اندیشه استوار است .صرفاً با تکیه بر مبانی نمی‏توان چنین بایدها و نبایدهایی را وضع کرد. مبانی، شرط لازم برای وضع‏ها بایدها و نبایدها هستند، لکن شرط کافی برای آن به شمار نمی‏آیند. در وضع بایدها و نبایدها، باید بر مبانی تکیه کرد، لکن به شرط‏ها و شروط‏ها، اصل عبارت است از باید‏ها و نبایدهایی به مثابة راهنمای عمل برای رسیدن از مبانی به سوی اهداف، با توجه به جمیع جهات ممکن در یک ساخت متحول و اعتباری.

هرچند نمی‏توان از هر مبنایی، هر اصلی را استخراج کرد، لکن مبانی در موضع و جایگاه خود، بایدها و نبایدهایی را نیز بر عمل مربی تحمیل می‏کنند. و در این معنا: "اصل عبارت است از راهنمای عمل در محدوده‏ای که مبانی آن را تعیین و تحمیل می‏کنند."

 

اصل یک: آغاز تربیت

برای این‏که بتوانیم تأثیر تربیتی بر روی فرزندان و دانش‏آموزان خود داشته باشیم، لازم است پیوسته به تربیت خود بیندیشیم و در این راه قدم برداریم.

این اصل به دلایل زیر لازمة تربیت است:

1-انسان بیش و پیش از آن‏که از کلام دیگران تأثیر بگیرد، از عمل آنان اثر می‏پذیرد.

درک کلام، مستلزم شکل‏گیری نظام زبانی و معنایی در ذهن انسان است. تا انسان سابقة کافی و وافی از چیزی در ذهن نداشته باشد، پیام زبانی مربوط به آن چیز را به درستی درک نمی‏کند (آزوبل، 1966 و رکت ولزلی، 1988). در حالی که درک عمل بسیار زودتر و ساده‏تر انجام می‏پذیرد.

2-تربیت خویش، مستلزم آموزش مادام‏العمر است. یادگیری مادام‏العمر موجب می‏شود مربی و معلم، پیوسته از متربی خود جلوتر باشند و همین امر نفوذ آنان را مستدام می‏سازد.

معلمان و مربیان و والدینی موفقند که در یک‏جا راکد باقی نمی‏مانند و عملاً توانمندی خود را در یادگیری نشان می‏دهند.

3-کسانی که دست به کار تربیت می‏شوند، به خصوص تربیت خود، به دشواری‏های تغییر خویشتن بیش‏تر واقف شده، اندیشه‏ای واقع‏بینانه در مورد متربی خود پیدا می‏کنند. از این‏رو افراد خود ساخته، به رغم رسیدن به کمال اخلاقی و معنوی، در مقایسه با کسانی که از تربیت خویش غافلند، دیگران را کم‏تر مورد سرزنش قرار می‏دهند و برای توصیه‏های اخلاقی و تربیتی خویش، راه‏های عملی‏تری پیش پای متربیان خود می‏گذارند. این‏گونه افراد به دلیل رشد علمی و عقلی خود، دیگران را نیز بهتر می‏شناسند. این‏گونه افراد دیگران را زودتر تحت تأثیر قرار می‏دهند، متواضعند و هم حسی خوبی با متربیان خود دارند. این‏ها همه موجب می‏شود متربی قلباً به سمت مربی خود سوق پیدا کند و در دل احترام عمیقی نسبت به وی احساس نماید.

اصل 2: ابعاد تربیت

در تربیت باید به رشد همه جانبه و متوازن شخصیت متربی توجه داشت. نگرش محدود در تربیت نمی‏تواند ما را به هدف برساند.

انسان موجودی است واحد. هرچند که به اعتباری مرکب است از جسم و جان، به رغم یگانگی وجود انسان و غیر قابل تجزیه بودنش، دارای ابعاد گوناگون است. مهم‏ترین ابعادی که می‏توان برای زندگی روانی انسان برشمرد عبارتند از:

1- بعد شناختی

2- بعد عاطفی

3- بعد حرکتی- جسمانی

4- بعد اجتماعی

5- بعد اخلاقی

6- بعد هنری

این ابعاد نه‏تنها یکپارچگی روانی انسان را تهدید نمی‏کند، بلکه مقوّم و مؤیّد آن نیز هست، هر بعد با حفظ حدود خود، متأثر از سایر ابعاد و وابسته به آن‏ها نیز می‏باشد.

بعد شناختی انسان بر جنبه‏های ادراکی او تأکید دارد. برای پرورش جنبة شناختی کودک نه‏تنها باید تصورات و تصدیقاتی را به عنوان مصالح اولیة تفکر در اختیار کودک قرار دهیم، بلکه مهم‏تر از آن باید به نحوة پردازش داده‏های شناختی نیز توجه داشته باشیم. یعنی نه‏تنها باید افکار را به کودک آموخت، بلکه باید روش فکر کردن را نیز به وی آموزش داد.

توجه به جنبة عاطفی انسان یعنی بعد انگیزشی و شکل دادن و پرورش انگیزه‏های مثبت و حذف انگیزه‏های منفی، از وظایف مهم تربیت است.

توجه به بعد حرکتی- جسمانی انسان در تربیت، یعنی سالم و متعادل نگه داشتن جسم و حرکات نیز از جمله وظایف تربیتی است. جسم نه‏تنها باید از سلامت و تعادل کافی برای امروز کودک برخوردار باشد، بلکه در مراحل مختلف عمر نیز باید از استحکام و تعادل خوبی بهره‏مند باشد.

در تربیت بعد اجتماعی شخصیت باید توجه داشت که هریک از ما در هر بُرهه از زمان در یک بازی اجتماعی مشارکت داشته باشیم. تربیت اجتماعی در حقیقت آماده کردن افراد برای ورود به بازی‏های قانونمند اجتماعی است.

محیط از طریق ارائة قواعد و قوانین و هنجارها، و پی‏گیری در انجام آن، وجدان اخلاقی را در درون فرد شکل داده، تقویت می‏کند. تربیت باید به پرورش این بعد از شخصیت کودک توجه داشته باشد. دیدن و درک زیبایی‏ها و نیز آفریدن زیبایی‏ها باید در تربیت مورد توجه قرار گیرد. او را باید برای ایجاد صحنه‏ها و آثار زیبا تشویق کرد.

اصل 3: کودکی انسان

انسان در مقایسه با سایر حیوانات رشدی بسیار آرام ولی گسترده و عمیق دارد. فرزندان حیوانات، بسیار سریع به استقلال می‏رسند، ولی فرزند انسان بسیار کند به این درجه و مرحله می‏رسد. با این حال انسان می‏تواند در مسیر رشد و کمال خود به نقاطی برسد که هیچ موجودی نمی‏تواند به آن سطح دسترسی پیدا کند. در تربیت باید برای رسیدن به اهداف بلند و عالی، عزم را جزم کرد و با آرامش، لکن با استواری و استحکام به طرف آن اهداف حرکت کرد. عجله کردن برای رسیدن به اهداف، آن هم اهدافی ظاهری نه‏تنها به سود تربیت نیست، بلکه به آن آسیبی جدی وارد می‏کند.

اصل 4: تفاوت‏های فردی

توجه به تفاوت‏های فردی، لازمة یک تربیت متعادل و درست است. انسان‏ها همه یکسان خلق نشده‏اند و مربیان باید ضمن داشتن برنامة کلی در تربیت، به ویژگی‏های منحصر به فرد هر یک از متربیان توجهی خاص داشته باشند. بنابراین لازم است:

1- مربیان به ویژگی‏های اساسی و بنیادی در تربیت از قبیل هوش، انگیزش، خلاقیت و سلامت روانی توجه داشته، تفاوت‏های فردی متربیان را در این زمینه‏ها مورد عنایت قرار دهند.

2- جایگاه هر متربی را در میان هم‏سالان خود مشخص کنند.

3- پیشرفت کودک و نوجوانی را نسبت به خود او در نظر بگیرند.

4- در طراحی برنامه‏های تربیتی متربی را اصل قرار دهند، نه برنامه را.

اصل 5: انگیزه و تربیت

کودک در زندگی باید با گام‏ها و انگیزة خود حرکت کند. بازده اندک کودک را به نتیجة بالا و درخشانی که با فشار و تلاش ما به دست آمده است، نفروشیم.

اولین نکته در تقویت انگیزه‏های درونی کودک، مواجه کردن کودک با محرومیت‏های نسبی و شناخت انگیزه‏ها و راه‏های پاسخگویی به آن‏هاست.

شاگردی که نمرة خوبی دریافت می‏کند مستوجب دریافت تشویق و توجه بیش‏تر است و دانش‏آموزی که نمرة کم‏تری به دست می‏آورد، تشویق و توجه کم‏تری دریافت می‏کند و یا حداکثر این‏که تشویق و یا توجهی دریافت نمی‏کند، نه این‏که چوب بخورد و تنبیه شود.

از جبر پنهان و یا عوامل برانگیزاننده استفاده کنیم.

اگر به نوجوانی که با سهل‏انگاری وضو می‏گیرد، بگوییم: "به این شکل که وضو می‏گیری بهتر است نماز نخوانی، زیرا نماز با تمامی مقدمات و اجزایش باید درست باشد."

آن‏چه می‏تواند کودک را به طرف رشد و کمال سوق دهد، انگیزه‏هایی است که از درون او را به سمت اهداف هدایت می‏کند. این انگیزه‏ها باید شناخته شده، در جهت تحریک بیش‏تر کودک و نوجوان تقویت شوند. به این منظور در مورد انگیزه‏ها لازم است بدانیم که:

1- انگیزه‏های اولیه و طبیعی مانند گرسنگی، تشنگی، کنجکاوی و... می‏تواند برانگیزانندة تعدادی از رفتارها باشند. محرومیت نسبی در این انگیزه‏ها می‏تواند موجب تشدید آن‏ها شود.

2- به کمک انگیزه‏های اولیه و طبیعی باید انگیزه‏های ثانویه‏ای مانند تمایل به پیشرفت تحصیلی را ایجاد و تقویت نمود.

3- باید با فراهم آوردن زمینة لازم برای عمل موفقیت‏آمیز کودک و نوجوان انگیزه‏های او را تقویت کرد.

4- از طریق اجتناب از اجبار آشکار و محسوس، از تضعیف انگیزه‏ها جلوگیری کرد.

اصل6: نسبیت در تربیت

تلاش و بازدهی که متناسب با توان کودک است باید تشوق وتقویت شود. انتظار نداشته باشیم که فرزندمان در عمل و شخصیت، کامل و بی‏نقص باشد.

برای تعیین ملاکی برای تنبیه و تشویق رفتار از عوامل خارجی و آرمانی کم‏تر استفاده کنیم. مثلاً رفتار فرزندمان رابا کودک و یا نوجوان دیگری، هرچند هم سن و سال ویا کوچک‏تر از او باشد، مقایسه نکنیم. کودک یا نوجوان باید با خودش مقایسه شود.

تربیت بدون تشویق و تنبیه مناسب، امکان‏پذیر نیست. لکن باید توجه داشت که هرچیزی در مورد کودک نمی‏تواند مورد تشویق و یا به خصوص مورد تنبیه واقع شود. مثلاً نباید تغییراتی که خارج از اختیار و ارادة کودک و نوجوان است، زیاد مورد تشویق قرار گیرد و یا خدای ناکرده تنبیه شود. آشفتگی دورة نوجوانی چیزی نیست که به سبب آن نوجوان را تنبیه و یا سرزنش کنیم. هم‏چنین به دلیل زیبایی چهره و یا هوش سرشار یک کودک نباید او را مورد تشویق قرار داد، بلکه آن چیزی که باید مورد تشویق قرار گیرد، "عمل" و بازده موفقیت‏آمیز کودک و نوجوان است. هر گام کودک و نوجوان به جلو می‏تواند مورد تشویق قرار گیرد و در مواردی نیزهر گام او به عقب می‏تواند مورد تنبیه واقع شود.

اصل 7: هیجان و تربیت

در کار تربیت، هیجانی بودن رابطة عکس با تأثیر مثبت دارد.

سه جزء "شناخت"، "انگیزه" و "حرکت" اجزای مکمل برای انجام یک کار هستند. هیجانی شدن، کنترل فرد را بر رفتارش کاهش می‏دهد، و از آن‏جا که تسلط بر خویشتن لازمة تربیت است، هیجانی شدن، این تسلط را کاهش می‏دهد در نتیجه حاصل تربیت بیش از پیش ضایع می‏شود.

مربی باید یکی از عناصری که در تربیت باید به متربی خود منتقل کند همین عنصر تسلط بر خویشتن است. مربی باید تلاش کند میزان تسلط فرد بر اعمال و امیالش را افزایش دهد.

هرچند که هیجانات بخشی از زندگی ما هستند، لکن باید مهار شوند و به شکل معقول مورد استفاده قرار گیرند. در تربیت باید گفت که نمی‏توان هیجانی بود وبا هیجان عمل کرد، بلکه آرامش و سکینه لازمة تربیت است. مربی باید به آرامش و سکون خود، تربیت را امری دلنشین و امکان‏پذیر نشان دهد. آرامش در تربیت موجب جلب و جذب متربی است و هیجانی بودن موجب فرار او را فراهم می‏آورد.

اصل 8: نگرش مثبت به کودک

مربیان به طور معمول، در مواجهه با متربیان خود، آنان را مورد ارزیابی قرار می‏دهند. این گونه ارزیابی‏ها بیش‏تر از آن‏که ارزیابی واقعی دیگری باشد، منعکس کنندة ویژگی‏های ماست.

یکی از علت‏های مؤثر در شکل‏گیری خود پنداره نحوة واکنش اطرافیان فرد درمقابل اعمال و رفتارهای اوست. اطرافیان کودک یا نوجوان به کرات رفتار او را ارزش گذاری می‏کنند و از رفتارهای عینی وجزئی او قواعد کلی می‏سازند و به او منعکس می‏کنند. چنین کاری به تدریج خودپندارة خاصی در کودک و یا نوجوان شکل می‏دهد و او را به سمت یک اسناد خاص رهنمون می‏شود.

اگر کار غلط و ناشایستی انجام می‏دهند، تنها غلط بودن آن کار را به آنان گوشزد کنیم و آن را کلی نکنیم.

هریک ازما انسان‏ها تصوری از خودمان داریم که اصطلاحاً آن را خودپنداره می‏گویند. خودپنداره‏ها ممکن است مثبت یا منفی، ضعیف یا قوی باشند. کسی ممکن است تصوری مثبت از خود داشته باشد و با دید واقع‏بینانه خودش را ارزیابی کند. در حالی که فرد دیگری ممکن است تصویری منفی و بی‏کفایت از خود ارائه کند. برای یک تربیت صحیح باید به کودک یا نوجوان کمک کنیم تا خودپنداره‏های با کفایت مثبت و منفی او را واقع‏بینی ببینیم و مورد ارزیابی قرار دهیم. می‏توانیم صفات مثبت او را با قید کلی به کار ببریم، ولی نباید صفات منفی او را به شکل کلی به او منعکس کنیم. اگر نمرة خوبی می‏گیرد ،می‏توانیم به او بگوییم این نمره نشانگر هوش بالای تو و یا پشتکار زیاد توست، ولی در مورد نمرة کم درست نیست که بگوییم این نمره نشانگر کم‏هوشی و یا تنبلی تو می‏باشد.

اصل9: محبت، نیاز مستمر

انسان وقتی نیازهای اولیه‏اش تا حدی مرتفع می‏شود، نیازهای جدیدی را به میدان می‏آورد. از جمله این‏که انسان‏ها از اولین سال‏های زندگی می‏خواهند علاوه بر جای فیزیکی و آشکار، جایی نیز درقلب‏های دیگران داشته باشند، یعنی نشان می‏دهند که طالب محبت دیگران هستند. این نیاز یک نیاز مستمر و حیاتی برای زندگی روحی و معنوی انسان است. احساس محبت نیز یک ضرورت مستمر برای حیات روحی ماست. برای تنبیه کودک نباید او را از محبت محروم کنیم، بلکه می‏توانیم از روش‏ها و ابزارهای دیگری، به خصوص "توجه" و "بی‏توجهی" استفاده کنیم.

اصل 10: اندیشه، جوهر انسانیت

در مقایسه بین شیرین زبانی فرزندمان و کلامی که از روی تأمل و تفکر به زبان آورده، کلام مبتنی بر تفکر را بیش‏تراز شیرین زبانی او مورد توجه قرار دهیم. دراین‏جا صحبت بر سر غلط بودن یا درست بودن کلام نیست، بلکه صحبت بر سر اندیشیدن و سخن گفتن است، حتی اگر سخنی نادرست باشد.

 برای تقویت گفتاری که بر اندیشه استوار است، باید به عمل متربی توجه و دقت بیش‏تری مبذول نماییم.

شرایط لازم برای فعال کردن ذهن متربی را فراهم آوریم. از جمله این‏که سؤال‏های خوبی برای او مطرح کنیم. جریان تفکر او را پی‏گیری نماییم و او را با موقعیت‏هایی که برانگیزانندة اندیشه است مواجه سازیم.

عقل و اندیشة انسان، پایه و اساس انسانیت را می‏سازند. رشد انسان در اصل و اساس وابسته به رشد عقلی اوست. بر این اساس لازم است در تربیت فرزند تفکر عقلانی او را تقویت کنیم. این تقویت نه تنها به لحاظ فردی دارای اهمیت است، که به لحاظ اجتماعی و برقراری رابطه‏هایی سالم و سازنده در اجتماع نیز ضروری است به این جهت لازم است سخن و عمل مبتنی براندیشه را در متربی تقویت کرده، عملاً نشان دهیم که ما تسلیم سخن حق و درست هستیم، حتی اگر عملاً بر خلاف میل و خواست ما باشد.

اصل 11: احساس کرامت

"احساس گرامت، حافظ سلامت روانی، اجتماعی و اخلاقی و پشتوانة تحرک و مسئولیت‏پذیری انسان است. آن را پیوسته برای متربی خود تأمین کنیم."

منِ آرمانی[1]: ما علاوه بر آن که تصوری از وضعیت کنونی خویش داریم، برای خود نحوه‏ای از بودن را نیز ترسیم می‏کنیم.

منِ آرمانی هرچند که انسان را در جهت تحول و تحرک سوق می‏دهد، لکن در سعادت و شقاوت انسان نقشی بسیار مهم ایفا می‏کند. این‏که چه سمت و سویی را به شکل آرمانی برای خود در نظر بگیریم، می‏تواند تأثیر بسزایی در حرکت‏های بعدی ما در زندگی داشته باشد. یکی از وظایف تعلیم وتربیت، ایجاد "منِ آرمانی" مناسب برای متربی است.

خود بزرگ‏بینی، حاصل مقایسة خود با دیگران است؛ در حالی که احساس کرامت، توجه انسان به ارزش انسانی و الهی خویشتن است. کسی که دارای احساس کرامت است، برای دیگران، حتی مخالفان خود، ارزش قائل است. کسی که دارای احساس خود بزرگ‏بینی است از خود تعریف‏هایی می‏کند که غیرواقعی است، فردی که دارای احساس کرامت نفس است واقع‏بینانه خود رامعرفی می‏کند. احساس خود بزرگ‏بینی بر یک احساس حقارت عمیق استوار است، حال آن‏که احساس کرامت، بر احساس ارزشمند درونی تکیه دارد.

امام علی (ع): می‏فرماید:"اَلعالِمُ مَن عرف قدرَهُ و کفی بالمرءِ جهلاً اَن لا یَعرِفَ قدره. یعنی دانشمند کسی است که ارزش خویش را بشناسد و برای مرد (انسان) همین جهل کافی است که ارزش خود را نداند.

اگر آنچه در مورد خود می‏شناسیم، همراه با کرامت و عزت نفس باشد ما را بیش‏تر به سمت کمال و ارزش‏های مثبت سوق می دهد، ولی اگر خود را موجودی پست بدانیم، بیش‏تر به سمت آلودگی‏ها سوق پیدا می‏کنیم. مهم‏ترین مبنا برای این که خود را ارزشمند بدانیم این است که به ارزش واقعی انسان توجه داشته باشیم و انسان را با ملاک‏هایی چون پول و یا قضاوت دیگران، مورد ارزیابی قرارندهیم. باید در تربیت به فرزندمان بگوییم که او از آن جهت که یک انسان است و دارای کمالات انسانی است، ارزشمند است. این احساس ارزشمند می‏تواند او را از آسیب‏های بسیاری مصون بدارد.

اصل 12: کنترل‏کننده‏های رفتار

تشویق و تنبیه دو جزء لاینفک در تربیت هستند. در درجة اول استفاده از روش‏هایی است که متربی را از انجام کارهای نامطلوب، ناخشنود کند. بی‏توجهی، قهر، سرزنش، محروم‏سازی و امثال آن‏ها شیوه‏های تنبیهی‏یی هستند که جنبة انسانی دارند.

انسان در کنار نیازهای جسمانی خود، نیازهای روانی متعددی دارد که از جملة این نیازها، نیاز به توجه است. نیاز به توجه باید به شکل مثبت و سازنده ارضا شود و ضمن آن می‏توان رفتارهای کودک و نوجوان را در جهت مطلوب شکل داد.

نظر به اهمیتی که "توجه" در زندگی انسان دارد، می‏توان از آن برای ایجاد رفتارهای مطلوب و از بین بردن رفتارهای نامطلوب استفاده کرد. عدم رعایت نکات ظریف تربیتی رفتارهای نادرست رادر کودک تقویت کند. وقتی کودکی به آرامی در گوشه‏ای نشسته و مشغول انجام تکالیف خود است، مورد توجه قرار نمی‏گیرد، ولی به محض این‏که بلند می‏شود و شیطنت می‏کند، مورد توجه اطرافیان قرار می‏گیرد.

می‏توانیم از "توجه کردن" به کودک یا نوجوان به عنوان پاداش و تقویت و از بی‏توجهی به عنوان تنبیه یا به عبارت دقیق‏تر از بی‏توجهی برای تقویت نکردن یک رفتار استفاده کنیم.

تقویت متناوب از تقویت مستمر مؤثرتر است. ولی توجه داشته باشیم که رفتار نادرست را باید به طور پیوسته مورد بی‏توجهی قرار دهیم. لازم نیست در مورد همة رفتارها برای متربی خود توضیح دهیم که چرا به او بی‏توجهی می‏کنیم و یا چرا به او توجه نشان می‏دهیم. به کمک "توجه" و کنترل به موقع آن می‏توانیم رفتارهای متربی را در جهت مطلوب سوق دهیم، مشروط بر آن‏که:

از توجه کردن به عنوان تقویت کننده یا پاداش استفاده کنیم.

رفتار درست و مطلوب را برای خود دقیقاً مشخص کنیم.

از توجه و بی‏توجهی به شکل نظامدار استفاده کنیم.

از توجه به شکل پیوسته استفاده نکنیم بلکه به شکل سهمی از آن بهره بگیریم.

مقدار توجه و بی‏توجهی باید متناسب با رفتار، تغییر پیدا کند.



[1] - EGO IDEAL



لیست کل یادداشت های این وبلاگ