دشمن شناسی در جنگ نرم
نقش روحانیت در جنگ نرم
دشمن شناسی در جنگ نرم
از منظر قرآن کریم دشمنان در جنگ نرم که همه آنان نشات گرفته از شیطان هستند عبارتند از:
1. مشرکین: اولین گروه به تعبیر قرآن مشرکین هستند: «وای بر مشرکان همانها که زکات را ادا نمیکنند و آخرت را منکرند» که مصداق آن در شرایط کنونی شیطان بزرگ؛ آمریکا و استعمار پیر؛ انگلیس و ایادی آنان با محوریت و نقش آفرینی صهیونیزم جهانی هستند.
2. منافقین: دشمنانی که در لباس دوست سعی در آسیب زدن به ساختار دین و اجتماع را دارند. «هنگامیکه منافقان نزد تو آیند... آنها (منافقان)دشمنان واقعی تو هستند از آنان بر حذر باش خداوند آنها را بکشد چگونه از حق منحرف میشوند؟.» که مصداق آن در شرایط کنونی این منافقان داخلی و خارجی برای همگان شناخته شده اند.
3. سردمداران باطل؛ میگویند: «پروردگارا ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و آنها ما را گمراه ساختند. » مصداق این بخش که صفوف مشرکان و منافقان را تشکیل میدهند، فریب دهندگان و فریب خوردههای داخلی هستند که با تبلیغات و برنامه ریزیهای آنان، به عنوان سربازان جنگ نرم دشمن نقش ایفا میکنند.
...*.*.*...
اما دشمنان در اجرای ترفندها به ابزارها و بازیگرانی نیازمندند که عبارتست از:
- پتانسیلهای واگرایی موجود در جامعه (مانند اقوام و اقلیتها)
- سازمانهای غیردولتی و مردم نهاد
- رسانهها و مطبوعات اعم از مجازی و غیر آن
- نخبگان سیاسی، اجتماعی و علمی
- جنبشهای اجتماعی مانند جنبش زنان، دانشجویان، کارگری، صنفی و...؛
- اپوزیسیون خارج از حاکمیت
- شبکههای ماهواره ای
- برخی مدارس راه اندازی شده به این منظور
- بازیهای رایانه ای، موسیقی و فیلمهای سینمایی و...
- چهرههای خودفروخته شامل بازیگران و خوانندگان و...
جامعه، هدف مهاجمان نرم
طراحان جنگ نرم، برنامه ریزی خود را برای اغوا و استحاله کلیه جامعه برنامه ریزی میکنند چرا که ابلیس در قرآن قسم میخورد که "همه را اغوا خواهم کرد الا بندگان مخلَص خدا" بنا بر این هیچ کس در توطئههای نرم صورت گرفته نمیتواند ادعای مصونیت نماید اما به هر حال در این طراحیها بر روی بخشهایی از جامعه سرمایه گذاری ویژه ای میشود که میتوان در مجموع به 2 بخش ذیل آنها را دسته بندی نمود:
1. خواص جامعه
شامل نخبگان و موثران جامعه اعم از مسئولان، دانشگاهیان، بزرگان، مراجع و روحانیان، صاحبان رسانهها و ابزارهای تبلیغاتی و...
2. عوام جامعه
شامل فقیر، غنی، پیر، جوان، زنان، مردان و...
نقش روحانیت در جنگ نرم
جمهوری اسلامیمهمترین دستاورد حوزه علمیه قم و نهاد مرجعیت و مشخصا مجاهدات مرجع عالی قدر جهان تشیع و رهبر کبیر انقلاب اسلامیحضرت امام خمینی است. هیچ کس تردید ندارد که علمای متعهد حوزه و مراجع عظام پیش قراولان نهضت اسلامیملت ایران در سال 1341 شمسی اند.
مردم به برکت حضور روحانیت انقلابی به صحنه آمدند و تا پیروزی از پای ننشستند. جوانان با هدایت و راهنمایی علمای دین وارد عرصه مبارزه شده و برای خدا رنجها و مشقتها را تحمل کردند. مردم با اعتمادی که به مراجع، علما و روحانیت داشتند دچار تحول روحی شده و بهایثار و فداکاری روآوردند. «اعتماد مردم به روحانیت متعهد» از بزرگترین سرمایههای جهان تشیع به ویژهایران است اعتمادی که به فضل الهی به رغم تبلیغات سوء فراوان داخلی و خارجی در سه دهه گذشته همچنان باقی است. لذا در شرایطی که شیاطین از هرسو به کشور حمله ور میشوند باز هم نقش روحانی شیعه بیش از هر کس دیگری به چشم میآید و احساس نیاز به حضورش احساس میشود.
نقش روحانیون در زنده نگهداشتن اصول و مبانی دینی همواره در طول تاریخ کلیدی و سرنوشتساز بوده است.
روحانیون با حضور همیشگی خود و با روشن کردن مردم همواره مانع و سد محکمیدر برابر تحمیل خواستههای ضداسلامیو ضدانقلابی دشمنان به ملت ایران و در طول تاریخ همیشه پیشتاز مبارزی با مفاسد و بیعدالتی بودهاند و همواره به عنوان عنصر اصلاحگر در جامعه حضور فعال داشتهاند.
بالا بردن و عمق بخشیدن بهایمان و اعتقادات اسلامیاز مهمترین نیازهای امروز جامعه با توجه به توطئههای دشمنان در جنگ نرم است
هرچه سطح بصیرت، ایمان و آگاهی مردم جامعه بالا باشد موفقیت و پیروزی آنان در مقابله با توطئههای دشمن در جنگ نرم بیشتر خواهد بود
آنگونه که در مقدمه متن ذکر شد برای مبارزه ای که ابعاد وجودی انسان از جمله اندیشه وی هدف قرار گرفته است هیچ راهی برای مقابله، الا مراجعه به خالق انسان و دین باقی نمیماند که این امر از عهده روحانیون، علما و مراجع بر میآید. به ویژه اینکه به هیچ عنوان نمیتوان از ابزارهای در اختیار این قش از جامعه از جمله منابر، مساجد، هیئات و... چشم پوشی کرد.
تاریخ شیعه و حرکتهاى سیاسى روحانیون
در طول تاریخ به ویژه تاریخ معاصر علما و روحانیون در راستای دفاع از ارزشهای و اصول اسلامیهمواره پرچمداران واقعی میدانها و نهضتها بودهاند.
بدون شک روحانیون در طول تاریخ به عنوان پرچمدار آگاهی بخشی به جامعه، منشاء تحولات و حرکتهای سیاسی اجتماعی بسیاری بوده اند که از جمله میتوان به موارد ذیل اشاره کرد که توضیح درباره هرکدام از آنها مستلزم ورودی مفصل به مباحث تاریخی خواهد بود و در اینجا فقط به ذکر پاره ای از آن بسنده میشود:
- قیام سید محمد مجاهد(1242 -1180 هـ)
- قیام حاج ملا على کنی(1306 -1220 هـ)
- قیام سید جمال الدین اسد آبادی(1314 -1245 هـ)
- قیام میرزا محمد تقى شیرازى(1328 -1260 هـ)
- حرکت مشروطه
- قیام شیخ فضل الله نوری(1327 -1259 هـ)
- قیام شیخ محمد خیابانی(1338 -1297 هـ)
- قیام میرزا کوچک خان جنگلی(1340 -1298 هـ)
- قیام حاج شیخ عبد الکریم حائری(1355 -1367 هـ)
- اقدامات شهید مدرس(1356 -1287 هـ)
- مجاهدت نواب صفوی(1374 -1303 هـ)
و حرکت آیت الله کاشانی(1381 -1264 هـ)
مجاهد بصیر انقلاب در جنگ نرم
همانگونه که جامعه از سلامت روحانیت، پویایى، شادابى، اندیشه ورزى و تعالى فکرى این نهاد، در تکامل و تعالى خود بهره مىبرد، با بیمارى آن نیز بیمار مىشود و از افسردگى، بى تکاپویى و سستى این نهاد در اندیشه ورزى و تولید فکر خسران مىبیند.
سلامت عالمان دین، بستگى به خودسازى و انجام دقیق و همه سویه رسالتها و وظیفههایى دارد که در شریعت بر عهده آنان نهاده شده است.
عالم دینى، با مسؤولیت گریزى نمىتواند خود را بسازد و روح و روان خود را از آلودگیها برهاند که خودسازى در میدان عمل و انجام رسالتها و وظیفهها روى مىدهد و به حقیقت مىپیوندد. عالم دینى، با انزوا و شانه خالى کردن از زیر بار مسؤولیت و به زمین نهادن رسالتها و وظیفههایى که خداوند بر دوش او گذارده، و سرگرم شدن به کارهایى که به هیچ روى بر عهدهی او نیست، نمىتواند خود را بسازد و از سلامت روح برخوردار شود.
براساس همین رسالت بزرگ روحانیت است که مصلح بزرگى چون شهید مطهرى، بیش ترین دغدغه را براى اصلاح این نهاد و آشنا کردن آن با رسالتها و وظیفههایى که عهده اش هست، دارد.
شهید مطهرى، بیش از هر عالم آگاه به زمان و اصلاح گر جامعه دینى و احیاگر دینى، در اندیشه اصلاح روحانیت و آشنا کردن این نهاد با رسالتهاى دینى خود بود.
اگر امروز مبانی و اصول دینی بدون دخل و تصرف در اختیار ما قرار گرفته به دلیل زحمات و از خودگذشتگیهای انسانهای بزرگی همچون شهید مطهری است.
نقش و رسالتی را که شهید مطهری در راستای جلوگیری از خدشهدار شدن ارزشهای دینی در برابر دشمنان ایفا کرد، بسیار مهم و کلیدی بود.
شهید مطهری بزرگ مردی بود که دردها را میشناخت و با توجه به شم دقیق زمانشناسی که داشت در راستای درمان آنها گام برمیداشت.
الگوگیری از شهید مطهری و پیروی از اندیشههای ناب ایشان مهمترین نیاز امروز جامعه به ویژه برای روحانیون و طلاب است.
امروز جامعه اسلامیبیش از هرچیز دیگر نیازمندان روشنفکرانی شبیه شهید مطهری است و نباید در کشور، همه قشرها به ویژه نخبگان جامعه خلاء چنین اندیشمندان و اساتیدی را حس نمایند.
وظایف روحانیون در جامعه دینی از منظر استاد
در این نوشتار نگاهى داریم گذرا به رسالتهاى اساسى عالمان دین در جامعه دینى و در برابر مردم، از زاویه نگاه استاد شهید مطهرى:
1. شناساندن اسلام به عنوان یک مکتب
استاد شهید معتقد بود اسلام را باید یک مکتب که در تمام زمینهها صاحب فکر، اندیشه و راهکار است معرفی کرد. وی میگفت: "اسلام، نه تنها دربردارنده دستورهاى اخلاقى پراکنده که از نظامىدقیق برخوردار و زوایاى آن به هم پیوسته است و همه شئون آن توأم با یکدیگر. بخشهاى آن همدیگر را تفسیر و کامل مىکنند.
اسلام، دین دنیا و آخرت، فرد و جامعه، امروز و فردا، مکتب تئورى و عمل است.
اسلام داراى نظامىاعتقادى، تربیتى، اقتصادى، حقوقى و سیاسى است و صلاح و فساد در هر یک از اینها در شئون دیگر اثرگذار است."
لذا شناساندن این ظرفیت اسلام به جامعه به عنوان مکتبی فراگیر، اهمیت بسزایی دارد.
2. حفظ، نگهدارى و نگهبانى مواریث فرهنگى اسلامی
3. احیاى فکر دینى
شهید اندیشمند استاد مرتضی مطهری معتقد است که دین، زندگى مىدهد و بشر زندگى مىپذیرد. دین محیى و زنده کننده انسانهاست:
(یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم.)
دعوت خدا و دعوت پیغمبر را بپذیرید، پیغمبرى که شما را دعوت مىکند به چیزى که آن شما را زنده مىکند.
همان گونه که دین محیى انسانها، زنده نگهدارنده آنان و مایه زندگى است، انسان ناگزیر است که مایه زندگى و حیات خود را از هر گزندى به دور بدارد و نگذارد آلودگیها به ساحت آن راه یابند، تا بتواند شاداب و رخشان روح حیات به کالبد انسانها بدمد.
لذا این تفکر باید از سوی روحانیت به جامعه تسرّی داده شود.
به گفته استاد شهید:
(دین زنده است و هرگز نمىمیرد. یعنى آن حقیقت دین، قابل مردن نیست، چیزى در اجتماع قابل مردن و یا منسوخ شدن است که یک اصل بهترى بیاید جاى او را بگیرد. مثلاً هیئت بطلمیوس، یک اصل علمىبود، یک مدتى در دنیا زنده بود، بعد حقایق دیگرى و اصول دیگرى در هیئت و آسمان شناسى پیدا شد، هیئت بطلمیوس را از بین برد. نظریه انباذ قلس در طبایع اربع و عناصر اربع مرد.
حقایق دین و اصول کلى که دین ذکر کرده است، هرگز مردنى نیست. آن چیزى که مىگوییم مىمیرد ـ اگر در زبان خود دین وارد شده است که قرآن، یا سنت مىمیرد ـ معنایش این است که در میان مردم مىمیرد. فکر مردم درباره دین، فکر مرده اى است. مقصود ما این است و الاّ دین، خودش در ذات خودش، نه مىمیرد و نه مردنى است.)
4. پیش بینى نیازهاى فکرى آینده
جامعه اى به کمال مىرسد و رشد مىکند و به اوج تعالى دست مىیابد که از نیروها، نخبهها و مغزها، دانشوران، راهبران و رائدهایى برخوردار باشد که دقیق و همه سویه، آینده را پیش بینى کنند: جامعه براى پیمودن راهها و پشت سر گذاردن گردنههاى دشوار گذر، چه نیازهایى دارد، چه ابزارى باید تهیه ببیند، چه ره توشه فکرى همراه باید داشته باشد و چه خطرهایى ممکن است گریبان گیرش شود.
اسلام براى جامعه اى که بر آموزهها و دستورها و قانونهاى آن بنا مىشود، دچار ایست و رکود نشود، سفارشهایى به پیروان خود کرده است و از آنها خواسته که سرنوشت سرانجام قومهاى گوناگون را مطالعه کنند و از آن چه بر سر آنها آمده درس بگیرند و حال و زندگى کنونى خود را به گونه اى سامان دهند که سرنوشت آینده شان نیز، نیک رقم بخورد.
در نگاه شهید مطهرى جامعه رشدیافته، جامعه اى است که قدرت پیش بینى داشته باشد. یعنى معیار رشدیافتگى جامعه در قدرت پیش بینى آینده است:
(رشد انسان از نظر گذشته و ماضى، همان است که قبلاً اشاره شد، یعنى آگاهى به سرگذشت و تاریخ خود و بهره بردارى از امکانات تاریخى. اما از نظر آینده و مستقبل، عبارت است از قدرت پیش بینى آینده; یعنى حوادث آینده را پیش بینى کردن. به عبارت دیگر بر زمان سوار شدن و هدایت و رهبرى زمان را براساس قوانین و سنتى که بر زمان و تاریخ حاکم است، بر عهده گرفتن. نمونه اش را کم و بیش، در میان بعضى ملل پیشرفته مىبینیم که چگونه حوادث را پیش بینى مىکنند. پیشاپیش به استقبال حوادث مىروند و حتى الامکان، حوادث را تحت ضبط و کنترل خود قرار مىدهند.
به استقبال آینده رفتن و آن را تحت کنترل درآوردن، که علامت رشد اجتماعى است، فرع بر این است که انسان آینده را پیش بینى کند. البته پیش بینى علمى; یعنى براساس قوانین علمى، نه پیش بینى از قبیل پیش بینیهاى غیب گویان.)
5. برابرسازى شریعت با نیازها و اقتضاهاى زمان
مهم ترین و سرنوشت سازترین نقش عالم دین در هر عصر، برابرسازى شریعت با نیازهاست. چرخ زمان، با شتاب مىچرخد و نیازها به آن، دامن مىگسترانند و پاسخ مىطلبند. عالم دین وظیفه دارد بهاین نیازها، برابر شریعت پاسخ بدهد. یعنى از اصول کلى شریعت فروع را باید درآورد و عرضه بدارد. و از این راه به پرسشهاى بى شمار، با هماهنگ و برابرسازى آنها با اصول ثابت و داراى شمار روشن و محدود، پاسخ مىدهد.
(آن چه اسلام آورده است و همواره ثابت است، یک سلسله قواعد است و آن چه وظیفه مجتهدان است که استخراج و استنباط کنند، یک سلسله مسائل متغیر است.)
6. فراگیرى پاره اى از دانشهاى نوین
رسالت حوزههاى دینى است که زمینه فراگیرى دانشهاى جدید را براى طالبان علم فراهم میکنند. هرچه دامنه دانشهاى جدید در حوزهها فزونى بگیرد، دین درخشان تر جلوه مىکند. عالم دینى که در روشنایى دانش و آگاهیهاى نوین، به پژوهش در معارف اسلامىمىپردازد، بى گمان، اندیشه روشن تر و در فهم و برداشت از معارف اسلامىو آموزههاى دینى، دیدى بازتر و دقیق تر خواهد داشت. ایشان میفرماید:
(... آشنایى با علوم انسانى جدید، از قبیل روان شناسى، جامعه شناسى، جغرافى جهانى، تاریخ جهانى، در حدّ بیگانه نبودن.
ـ اطلاع بر فلسفه اخلاق، تعلیم و تعلم مکاتب اخلاقى گوناگون قدیم و مقایسه با اخلاق اسلامى، در حد اجتهاد و تخصص.
ـ اطلاع بر فلسفه تاریخ و تعلیم مکاتب مختلف این فلسفه و روشن ساختن فلسفه تاریخ از نظر قرآن در حدّ اجتهاد و تخصص.
ـ اطلاع بر مکاتب و سیستمهاى اقتصادى جهان و تعلیم و تعلم آن مکاتب و روشن ساختن اصول اقتصاد اسلامى، در حدّ تخصص و اجتهاد.
ـ شناخت ماهیت تمدن و فرهنگ اسلامى، توأم با مقایسه با همه تمدّنها و فرهنگهاى دیگر، و روشن ساختن اصالت آن و ممیّزات آن و معرفى روح این فرهنگ.
ـ تاریخ ادیان در حدّ آشنایى و بیگانه نبودن و احیاناً در حدّ تخصص و اجتهاد.
تعلیم مکتبهاى رایج الحادّى معاصر، به صورت بسیار دقیق، از قبیل مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم، نهلیسم و غیره و نقد آنها با موازین اسلامى.
ـ تعلیم مکاتب حقوقى قدیم و معاصر و مقایسه با حقوق اسلامىبه عنوان حقوق تطبیقى.
ـ فلسفه تطبیقى بر اساس تعلیم زنده ترین مکاتب فلسفى معاصر و مقایسه با فلسفه اسلامى.
منطق طبیعى بر اساس تعلیم روشهاى منطقى جدید، بهخصوص منطق، سمبولیک و مقایسه با منطق اسلامىو...)
7. تلاش در راه برقرارى عدالت اجتماعى
عدالت، سنگ بنا و شالوده جامعه توحیدى و اسلامىاست. جامعه اسلامى، وقتى جامعه اسلامىاست که بر مدار عدالت بچرخد و عدالت بر همه زوایاى آن حکومت کند. هرکس، به آسانى به حق خود برسد و از حقى که دارد، بر حسبِ آفرینش و بر حسبِ تلاشها و تکاپوهایى که مىکند و تواناییها و استعدادهایى که از خود بروز مىدهد، برخوردار شود.
عالمان دین نیز چنین وظیفه اى دارند. آنان برابر سیره رسول خدا(ص) على مرتضى(ع) و ائمه اطهار و قائم آل محمد، حق ندارند در برابر ستمها، نابرابریها و ناعدالتیها و پرخورى شکم پارگان و ثروت اندوزان بى درد و مکنده خون انسانها، به یغمابرنده ثروتها، سکوت پیشه کنند و دَم برنیاورند و حال نزار فقیران، تهى دستان، بیچارگان را ببینند و فریاد برنیاورند. این رسالت حوزههاى دینى است که عالمانى بپرورند، پر دغدغه، حساس و نگران وضع دردمندان.
8. دفاع از ستمدیدگان
عالمان دین که وارثان انبیا بشمارند و جانشین رسول گرامىاسلام در بیان احکام و عمل به سیرت آن بزرگوار به شمار میآیند، دفاع از ستمدیده را باید در همه گاه، سرلوحه کار خویش قرار دهند و این رسالت مهم را به بهتربن وجه پاس بدارند. رسول گرامىاسلام، آیینه تمام نما و الگوى راستین دفاع از ستمدیدگان است. او در برابر دادخواهى ستمدیده بى تاب مىشد و به دفاع برمىخاست و داد مىستاند و حق ستمدیده را احیا مىکرد و دست ردّ بر سینه ستم پیشه مىکوبید. او در کنار ستمدیدگان بود و بهاین افتخار مىکرد. با ستم پیشه از هر طیف و گروه، درمىافتاد و با گروهى همراه و هم گام مىشد که شجاعانه و جوانمردانه به یارى ستمدیدگان برمىخاست و از حق آنان دفاع مىکرد.
9. آگاهی بخشی و بصیرت بخشی به جامعه
که یکی از نیازهای امروز جامعه بشری به ویژه جامعه اسلامیایران اسلامیاست و باید توسط روحانیون برای عوام و خواص جامعه صورت پذیرد.
منابع:
* سایت شبکه اجتماعی روحانیت
* مقاله رسالتها و وظیفههاى اساسى عالمان دین در نگاه شهید مطهرى