چهل روایت صحیح در اثبات امامت از کتابهای شیعه و سنی
روایت اول: امامان از نسل امیرمؤمنان و از نسل امام حسین علیهم السلام هستند:
روایت دوم: امام حسین علیه السلام فرزند امام و پدر ائمه نه گانه بعد از خود است:
روایت سوم: هر کس من سرپرست او هستم، علی بن أبی طالب سرپرست او است:
روایت چهارم: رسول خدا (ص) مرا در غدیر خم به دستور خداوند به امامت نصب کرد:
روایت پنجم: خداوند، ما را بر تمام خلایق حجت خود قرار داد
روایت ششم: من، حسن ، حسین و نه تن از فرزندانش مقصود حدیث ثقلین هستیم
روایت هفتم: رسول خدا، وصیت و امامت را بعد از خودش به امیرمؤمنان واگذار کرد:
روایت نهم: هر مسلمانی باید بداند که بعد از رسول خدا، امیرمؤمنان «امام» است، سپس امام حسن و ...
روایت دهم: نزول آیه «أولی الأمر» در حق امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین
روایت دوازدهم: تو برادر، رفیق، برگزیده، وصی و جانشین من در میان امتم هستی
روایت سیزدهم: خداوند پروردگارم ، محمد پیامبر، علی حسن ، حسین و ... امامان من هستند
روایت چهاردهم: شهادت میدهم که تو جانشین رسول خدا هستی
روایت پانزدهم: امام بعد از من فرزندم امام جواد و ... هستند
روایت شانزدهم: خداوند دستور به قبول ولایت امیرمؤمنان داده است
روایت هفدهم: رسول خدا، کتاب خدا و امیرمؤمنان را جانشین خود قرار داد
روات نوزدهم: عرضه اعتقادات به امام صادق توسط عمرو بن حریث
روایت بیستم: عرضه اعتقادات به امام صادق علیه السلام توسط منصور بن حازم
روایت بیست و یکم: عرضه اعتقادات توسط خالد البجلی در محضر امام صادق علیه السلام
روایت بیست و دوم: امامانی از فرزندان فاطمه نورهای هدایتگر
روایت بیست و سوم: خدایا بر امیرمؤمنان که جانشین رسول خدا است، صلوات بفرست
روایت بیست و چهارم: حق با اهل بیت است و آنها اوصیا و ائمه هستند، از آنها اطاعت کنید
روایت بیست و پنجم: هر کس بمیرد و امامی نداشته باشد که خداوند آن را انتخاب کرد، کافر و منافق مرده است
روایت بیست و ششم: شناخت امامی از ما اهل بیت، بر هر مسلمانی واجب است
روایت بیست و هفتم: ما از همه مردم به کتاب خدا و رسولش ، شایستهتر هستیم
روایت بیست و هشتم: من و اهل بیتم وارثان زمین هستیم و همواره امامی از ما در روی زمین هست
روایت بیست و نهم: هر امامی از ما، آثار امامت را به امام بعد از خودش واگذار میکند
روایت سیم: تحویل دادن میراث نبوت به امیرمؤمنان
روایت سی و یکم: امامت بعد از امام حسن و امام حسین، در دو برادر قرار نخواهد گرفت
روایت سی و دوم: ولایت اهل بیت، یکی از ارکان اسلام
روایت سی و سوم: عدم قبول عبادات بدون ولایت اهل بیت علیهم السلام:
روایت سی و چهارم: زیارت جامعه کبیره
روایت اول: وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی
روایت دوم: علی أَوْلَى النَّاسِ بِکُمْ بَعْدِی
روایت سوم: علی إِمَامُ الْمُتَّقِینَ، وَسَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ
روایت چهارم: علیٌ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی
منبع:موسسه تحقیقاتی ولی عصر
بسم رب الشهداء و الصدیقین
مراسم یاد بود شهید والامقام احمدرضا خلجی
روز پنجشنبه مورخ 13 مهر ماه از ساعت 18 لغایت 21 در روستای بتلیجه در بیت شهید برگزار می گردد.
این بازی برای بهبود مهارت یادگیری جدول ضرب ریاضی در کودکان دبستان توسط دوست بزرگوارمان در سایت رهیـــــــــــــارطراحی شده است.
دانش آموز باید پاسخ هر ضرب که از او خواسته شده را در بین دسته ای از گلها پیدا کند. بعضی مواقع برای پیدا کردن جواب در لابه لای گلها باید بگردد و بعد از پیدا کردن جواب روی آن دبل کلیک کند.
برای جذاب تر شدن بازی از رنگهای متنوع و افکت های صوتی و موزیک استفاده شده است.
منبع و طراحی: رهیــــــــــــــار
جناب آقای کرمعلی خلجی( محمد حسین)
درگذشت همسر گرامیتان را به شما و خانواده محترم تسلیت عرض میکنم و آرزوی صبر و سلامتی برایتان دارم از خداوند منان خواستاریم که به شما صبرعطا نماید . مشیت الهی بـر ایـن تعلق گرفـته کـه بهار فرحناک زندگی را خـزانـی ماتم زده بـه انتظار بنشیند و این ، بارزترین تفسیر فلسفـه آفـرینش درفـراخـنای بـی کران هـستی و یـگانه راز جـاودانگی اوسـت درگذشت همسرگرامیتان ( صدیقه مال امیری) را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده برایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت ، برای شما و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانم .
مدیر وبلاگ
اصغر یک ماه مرخصی داشت. پیش ما می ماند و ماموریت نمی رفت. بعد از ظهر ها زود می آمد و به کار خانه و بچه ها می رسید و آن قدر خسته می شد که شب ها روزنامه که می خواند،خوابش میبرد. میهمان را خیلی دوست داشت.برای پذیرایی راحت بود،سخت نمی گرفت. وقتی نگرانی من را می دید،می گفت"مگر مردم به خاطر شکم می آیند خانه ما؟" روزهایی پیش می آمد که تنها با چای پذیرایی می کردیم. ...یک بار رفتن اصغر خیلی طولانی شد.همه چیزمان تمام شده بود.حتی کپسول گاز هم خالی شده بود.نه می خواستم از همسایه ها چیزی بگیرم،نه دیگر رویم می شد بچه ها را بگذارم پیش آن ها و بروم خرید. بیرون هم با بچه ها نمی توانستم بروم.منتظر بودم که ببینم خودش چه کار می خواهد بکند، ده پانزده روز بود که بچه ها را حمام نبرده بودم.هوا سرد شده بود و آب گرم نداشتیم. با اصرار یکی از همسایه ها المنت برقیشان را گرفتم و انداختم داخل سطل آب. آب را گرم می کردم و بچه ها را با آن می شستم. زهرا را می فرستادم بیرون حمام، فاطمه گریه می کرد، زهرا بر می گشت. دوباره می بردمش بیرون،فاطمه دنبالم می آمد.خواستم سطل آب را بردارم،پایم را گذاشتم لبه لگن مسی. همین که دستم به سطل خورد،برق من را لرزاند و پرت شدم آن طرف تر.خودم را بیرون انداختم و زدم زیر گریه.المنت مانده بود کف حمام و سر و صدا می کرد.تلفن هم زنگ می خورد.همسایه از پایین تلفن را برداشت و کمی بعد زد روی گوشی. با من کار داشتند. گوشی را برداشتم و با گریه جواب دادم.خودش بود،پرسید"چی شده؟" گفتم"هیچی" گوشی را گذاشتم. دلم نمی خواست بفهمد که گریه کرده ام. دوباره صدای زنگ تلفن بلند شد و همسایه برداشت. پشت سر هم تلفن خانه را می گرفت.خانم همسایه دیگر نگران شده بود.آمد بالا پرسید"چی شده؟اصغر آقا پشت خط است. نمی خواستم کسی چیزی بفهمد. گفتم" نمی دانم قطع شد. این بار گوشی را برداشتم. می خندید. گفتم"می دانی چند وقت است گذاشتی رفتی؟نممکی گویی من در شهر غریب شاید چیزی لازم داشته باشم؟" هنوز می خندید و من هم گریه می کردم.خواستم گوشی را بگذارم که گفت"گوشی را بده به زهرا" گفتم"زهرا بابایش را نمی شناسد که گوشی را بگیرد،یادش رفته... گوشی را گذاشتم ،نشستم و سیر گریه کردم. آرام تر که شدم زهرا آمد و گفت"چرا گوشی را ندادی من با بابا حرف بزنم؟" گوشی را برداشت. اصغر هنوز پشت خط بود. زهرا شروع کرد به بابا بابا گفتن و بعد گفت"نمی دانم.مامانم رفت حمام و برق نمی دانم چی شد. گوشی را گرفتم.صدای اصغر از آن طرف خط می آمد
-هیچی توی خانه ندارید؟
-چرا،همه چیز داریم.
-کپسول گاز خالی شده،با چی رفتی حمام؟
دوباره زدم زیر گریه و گوشی را گذاشتم. زن همسایه آمد بالا.گفت"اصغر آقا هنوز پشت خط است ها.باورم نشد.گفتم"جدی می گویی؟" زن همسایه گوشی را برداشت و داد به زهرا. زهرا گوشی را گرفت و گفت"ا!بابا!...این جاست. خاله اومده بالا. زن همسایه برگشت خانه شان.گوشی را از زهرا گرفتم و گفتم"ببین،اگر کاری نداری قطع کن،فاطمه بیدار شده باید بروم. گفت"چرا کار دارم" و شروع کرد به حرف زدن.گوشی را نمی گذاشت.گفت"ببین اگر با خوشحالی از من خداحافظی نکنی،قطع نمی کنم. آخر سر قسم خوردم"به خدا خوشحال خوشحالم.تو هم بمان،هر موقع دلت خواست بیا" سه روز بعدش آمد خانه؛با دو تا کپسول گاز.در این سه روز،روزی یک بار زنگ زده بود.آن روز،اول کپسول ها را بست و بعد نشست.عصر روز بعد با هم رفتیم لب کارون.کلی صحبت کرد و آخر سر هم گفت"خب خودت خواسته بودی که بیایی اهواز". گفتم"ما مثلا آمدیم این جا که راحت باشیم.اگر این جوری است که تهران لااقل چهارتا آشنا و همسایه داشتیم"
-این جا هم آشنا می شوی.اصلا مگر بقیه چه کار می کنند؟
شروع کرد به نام بردن تک تک زن هایی که می شناختم.خودم را با بقیه مقایسه کردم،آرام تر شدم.
12 شهریور سالروز شهادت رئیسعلی دلواری و روز مبارزه با استعمار گرامی باد روستای دلوار بندر کوچکی است در پنجاه کیلومتری بوشهر که مرکز یکی از بخشهای ساحلی شهرستان تنگستان است. واژه دلوار به معنای " دلاور " است که گاه " دلبار" هم گفته می شود . شغل مردم دلوار اغلب ماهیگیری و سفر به شیخ نشینهاست. موقعیت دلوار بگونه ای است که کشتیهای بزرگ می توانند در ساحل آن پهلو بگیرند و به همین لحاظ در مقاطعی از تاریخ ایران نامی از آن ذکر شده است .
بندر دلوار که جمعیت آن حدود 700 نفر بوده است، بزرگترین نقش را در دفاع از خاک ایران در سال 1914 م.( 1333 ه.ق) در مقابل حمله دوم قوای انگلیس داشته است.
رئیس علی فرزند رییس محمد در سال 1261 ش در دهستانی از توابع بوشهر به دنیا آمد. او در عصر مشروطیت ، جوانی 24 ساله ، بلند همت، شجاع، در صدق و صفا کم مانند و در حب وطن و توکل به خدا ، ضرب المثل بود. اگرچه سواد و معلومات کافی نداشت ، اما پاکی و سرشت و صفات حمیده او زبانزد اطرافیان بود. رییسعلی بعد از این که قوای اشغالگر انگلیس بوشهر را به تصرف خود درآوردند، با شجاعتی وصفناپذیر به مقابله با تجاوزگران پرداخت و شکستهای سنگینی بر آنان وارد کرد.
رئیسعلی بعد از این که قوای انگلیس بوشهر را به تصرف خود درآوردند، به مقابله با تجاوزگران پرداخت و شکستهای سنگینی بر آنان وارد کرد.
پس از اشغال بوشهر در رمضان سال 1333 ق، نیروهای انگلیسی قصد تصرف دلوار را میکنند. محلی که پیش از آن، چند بار سربازان انگلیسی به آنجا یورش برده و هر بار طعم تلخ شکست را چشیده بودند. رییسعلی همراه با یاران خود، علیه اشغالگران وارد نبرد شده و نیروهای متجاوز را که قریب به پنج هزار نفر بودند، تار و مار میکند. قیام مردم تنگستان بر روی هم هفت سال به طول انجامید و در این مدت، دلیران تنگستان، دو هدف عمده را دنبال میکردند: پاسداری از بوشهر، دشتستان و تنگستان به عنوان منطقه سکونت خود و جلوگیری از نفوذ قوای بیگانه به درون سرزمین ایران و دفاع از استقلال وطن. با کودتای ضد انقلابی لیاخوف روسی علیه مشروطهخواهان در هزار و سیصدو بیست و شش هجری قمری و بمباران مجلس شورای ملی و استقرار دیکتاتوری محمدعلی شاه قاجار، رئیس علی به همراه سیدمرتضی علمالهدی اهرمی به مبارزه علیه استبداد صغیر پرداخت. در سال هزار وسیصد و بیست و هفت هجری قمری با کمک تفنگچی تنگستانی، بوشهر را از عناصر مستبد وابسته به دربار محمدعلی شاه پاک کرد و اداره گمرک و انتظامات و دیگر ادارات را تسخیر کرد. این کار دلیران تنگستان بر انگلیسیها که اداره گمرک را در اجاره داشتند گران آمد وآنان برای تضعیف مشروطهخواهان و استمرار سلطه بر حیات اقتصادی و سیاسی جنوب ایران به جنگ با دلیران تنگستانی پرداختند و در این راه از دیگر خوانین جنوب ایران یاری جستند. جنگ میان رئیس علی و دلیران تنگستان از یک سو و انگلیسیها و خوانین متحد آنان از سوی دیگر به طور پیاپی و پراکنده تا شوال هزار و سیصد و سی و سه ه.ق ادامه یافت و انگلیسیها نتوانستند بر رئیس علی و یارانش تفوق یابند. تا این که در گیرودار حمله انگلیسیها به بوشهر در شب بیست و سه شوال هزار و سیصد وسیوسه ه.ق (سوم سپتامبر هزار و نهصد و پانزده میلادی) هنگامی که رئیسعلی در محلی به نام «تنگک صفر» قصد شبیخون به قوای انگلیسیها را داشت، از پشت مورد هدف گلوله یکی از همراهان خائن قرار گرفت و در دم به شهادت رسید. مبارزات رئیس علی دلواری برگ زرین دیگری در تاریخ مقاومت دلیر مردان ایران در مبارزه با استعمار است رییسعلی دلواری این آزاده دلاور، سرانجام در حین مبارزه با دشمنان اسلام و ایران در دوازدهم شهریور 1294 ش برابر با 23 شوال 1333 ق در 33 سالگی، از پشت مورد هدف گلوله فرد خائنی قرار گرفت و به شهادت رسید
مهندس منصور شیشه فروش مدیر کل مدیریت بحران استان اصفهان
با سلام واحترام
به پاس خدمات و زحمات جنابعالی و تلاش های بی دریغ آن سرور گرامی درآبرسانی به روستای سردار پرور بتلیجه تقدیر و تشکر می نماییم .
امید است با استعانت از درگاه الهی به موفقیـت های روزافزون دست یابید
ازطرف خانواده معظم شهدا
شورای اسلامی روستای شهید پرور بتلیجه