عکس های رهبر در جبهه ها
عکس ها در حال لود شدن میباشند... شکیبا باشید! |
عکس های رهبر در جبهه ها
عکس های رهبر در جبهه ها
خبرگزاری فارس: رئیس منابع طبیعی فریدن گفت: سدخاکی روستای نوغان بوئین میاندشت 80 درصد پیشرفت فیزیکی داشته است.
به گزارش خبرگزاری فارس از فریدن، حسین کرکوندی صبح امروز در جمع خبرنگاران اظهار داشت: عملیات اجرایی سد خاکی نوغان از توابع بخش بوئین میاندشت فریدن از محل اعتبارات تخصیصی دور اول سفر ریاست جمهوری به مبلغ 7 میلیارد و 500 میلیون ریال در سال گذشته آغاز شده که برای تکمیل این پروژه اعتباری برابر با اعتبار در نظر گرفته شده از طریق معاونت آبخیزداری استان اصفهان پرداخت شده است.
وی با بیان اینکه حوضه آبخیز این سد خاکی بیش از 4 هکتار وسعت دارد افزود: این پروژه با هدف کنترل سیلاب حوضه و جلوگیری از فرسایش تخریب در پایین دست، حفاظت از آب و خاک، ذخیره روان آبهای سطحی، بهرهبرداری در زمانهای کم آبی، تغذیه آبخوانها و احیا و حفظ اکولوژیست منطقه احداث میشود.
کرکوندی ادامه داد: ارتفاع این سد خاکی از بستر 23 متر، طول تاج 296 متر و عرض آن هفت متر است و حجم عملیات خاکی آن بیش از 327 متر مکعب و حجم آبگیری مخزن آن نیز بیش از یک میلیون و 200 هزار متر مکعب است.
وی خاطر نشان کرد: عمر مفید این طرح بیش از یکصد سال است و در حال حاضر 80 درصد پیشرفت فیزیکی دارد و تا پایان مهر ماه به بهرهبرداری میرسد.
انتهای پیام/ص3
5 قدم وجود دارد که با مدیریت زمان و به موقع انجام دادن هر کار، میتوانیم به موفقیت بیشتری دست پیدا کنیم. ...
گنجشک با خدا قهر بود.
روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .
فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:
" می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که
دردهایش را در خود نگاه می دارد ."
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.
فرشتگان چشم به لب هایش دوختند،
گنجشک هیچ نگفت و …
خدا لب به سخن گشود : " با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست. "
گنجشک گفت : " لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام.
تو همان را هم از من گرفتی.
این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟ "
و سنگینی بغضی راه کلامش بست…
سکوتی در عرش طنین انداخت. فرشتگان همه سر به زیر انداختند.
خدا گفت: " ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو
از کمین مار پر گشودی. "
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت: " و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به
دشمنی ام برخاستی! "
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.
ناگاه چیزی درونش فرو ریخت , های های گریه هایش ملکوت
خدا را پر کرد...